موسقارلغتنامه دهخداموسقار. [ س ِ ] (معرب ، ص ، اِ) موسیقی دان و دانای علم موسیقی . (ناظم الاطباء). || موسیقار. علم موسیقی . رجوع به موسیقار شود.- ارباب موسقار ؛ دانایان علم موسیقی . (ناظم الاطباء).
موسیقارفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی ساز؛ سازدهنی.۲. در افسانهها، مرغی که در منقارش سوراخهای بسیار است و از آن سوراخها آوازهای گوناگون برمیآید.
موسیقارلغتنامه دهخداموسیقار. (معرب ، اِ) یک نوع سازی که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند. (ناظم الاطباء). نام سازی است که در آن نی هائی بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند. (غیاث ) (از آنندراج ) (از برهان ). سازی است که اروپائیان آن را فلوت پان گویند و امروز به سازدهنی مشهور است . ساختم
موسیقارفرهنگ فارسی معین(اِ.) 1 - نوعی ساز که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند و اروپاییان آن را «فلوت پان » می گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است . 2 - نام پرنده ای افسانه ای که منقارش سوراخ های بسیار دارد و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید.
موسیقار زدنلغتنامه دهخداموسیقار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ساز زدن . نواختن ساز موسیقار : خه خه ای موسیجه ٔ موسی صفت خیز و موسیقار زن در معرفت . عطار.و رجوع به موسیقار شود.- راه موسیقار زدن ؛ نوای موسیقار نواخ
موسیقارفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی ساز؛ سازدهنی.۲. در افسانهها، مرغی که در منقارش سوراخهای بسیار است و از آن سوراخها آوازهای گوناگون برمیآید.
موسیقارلغتنامه دهخداموسیقار. (معرب ، اِ) یک نوع سازی که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند. (ناظم الاطباء). نام سازی است که در آن نی هائی بزرگ و کوچک به اندام مثلث با هم وصل کنند. (غیاث ) (از آنندراج ) (از برهان ). سازی است که اروپائیان آن را فلوت پان گویند و امروز به سازدهنی مشهور است . ساختم
موسیقارفرهنگ فارسی معین(اِ.) 1 - نوعی ساز که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند و اروپاییان آن را «فلوت پان » می گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است . 2 - نام پرنده ای افسانه ای که منقارش سوراخ های بسیار دارد و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید.
موسیقارهاpanpipes, syrinxواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از نایها، متشکل از مجموعهای از لولههای صوتی که به ترتیب اندازه در کنار هم قرار میگیرند
موسیقار زدنلغتنامه دهخداموسیقار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ساز زدن . نواختن ساز موسیقار : خه خه ای موسیجه ٔ موسی صفت خیز و موسیقار زن در معرفت . عطار.و رجوع به موسیقار شود.- راه موسیقار زدن ؛ نوای موسیقار نواخ