موشکافیلغتنامه دهخداموشکافی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت موشکاف . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موشکاف شود. باریک بینی . (ناظم الاطباء). دقت و تیزهوشی در کارها. (یادداشت مؤلف ).- موشکافی کردن ؛ دقت و هوشیاری بسیار نمودن درکار یا مسأله ای . (از یادداشت مؤلف ).<br
موشکافیدیکشنری فارسی به انگلیسیdissection, exactitude, meditation, meticulousness, particularity, precision, scrutiny, thoroughness
موشکافلغتنامه دهخداموشکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) موی شکاف . موشکافنده . شکافنده ٔ مو. که سخت تیز است به حدی که موی را می شکافد. کنایه از برندگی بسیار دم و حد چیزی برنده چون شمشیر و کارد و غیره : پیکان تیرمه سپر موشکاف اوچون موی سر فروزند از فرق فرقدان . <p clas