موقتلغتنامه دهخداموقت . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جایی که برای وقت دادن مقرر کرده باشند. (ناظم الاطباء). میقات . (منتهی الارب ). || هنگامی که برای تعیین جای مقرر شده باشد. (ناظم الاطباء). هنگام . ج ، مواقت . (مهذب الاسماء). هنگام . هنگام معلوم شده . (یادداشت مؤلف ).
موقتلغتنامه دهخداموقت . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) هنگام معین ثابت و محدود. (ناظم الاطباء). هنگام پیداکرده شده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).- وقت موقت ؛ هنگام معین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).وقت محدود معین . (از المنجد). || هرچیز که دارای وقت و هنگام باشد
موقتلغتنامه دهخداموقت . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) تعیین کننده ٔ وقت و ساعت . (ناظم الاطباء). وقت معین کننده . هنگام پیداکننده . (آنندراج ). || آنکه در مسجد تعیین میکند وقتی را که مردم برای نماز و دعا جمع گردند. (ناظم الاطباء). || منجمی که در زمان آل عثمان برای معلوم کردن اوقات نماز در مساجد بز
پَرگَنۀ مخاطیmucoid colonyواژههای مصوب فرهنگستانپَرگَنهای که به نظر میرسد سطح آن با مخاط پوشیده شده است
موقدلغتنامه دهخداموقد. [ م َق ِ ] (ع اِ) جای افروختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای افروختن آتش . ج ، مواقید. (ناظم الاطباء). وجاق . اجاق . ج ، مواقد. (از المنجد). || چیزی است مانند تنور ارباب صنعت کیمیا را. (یادداشت مؤلف ).
موقدلغتنامه دهخداموقد. [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر توقید . برافروخته . برافروخته شده : در شرر خشم او بسوزد یاقوت گرْش نسوزد شرار نار موقد.منوچهری .
موقدلغتنامه دهخداموقد. [ ق ِ ] (ع ص ) افروزنده ٔ آتش . (ناظم الاطباء). آتش افروز. شعله افروز. (از یادداشت مؤلف ).
موقتخانهلغتنامه دهخداموقتخانه . [ م ُ وَق ْ ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رصدخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به رصدخانه شود.
موقتیلغتنامه دهخداموقتی . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به موقت . آنچه به زمان ناپایدار نسبت دارد: تصمیم موقتی ، تأخیرموقتی . چیزی که پایدار نبود و همیشگی نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه در مدتی محدود و معین به جا ماند. مقابل دایمی . مقابل همیشگی . کلمه ٔ «موقت » همین مفهوم رامی رساند و احتیا
موقتاًلغتنامه دهخداموقتاً. [ م ُ وَق ْ ق َ تَن ْ ] (ع ق ) بر وقت . (آنندراج ). غیردایم . مقابل دائماً: موقتاً از سفر منصرف شدم . (یادداشت مؤلف ).
موقتخانهلغتنامه دهخداموقتخانه . [ م ُ وَق ْ ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رصدخانه . (ناظم الاطباء). رجوع به رصدخانه شود.
موقتیلغتنامه دهخداموقتی . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به موقت . آنچه به زمان ناپایدار نسبت دارد: تصمیم موقتی ، تأخیرموقتی . چیزی که پایدار نبود و همیشگی نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه در مدتی محدود و معین به جا ماند. مقابل دایمی . مقابل همیشگی . کلمه ٔ «موقت » همین مفهوم رامی رساند و احتیا
موقتاًلغتنامه دهخداموقتاً. [ م ُ وَق ْ ق َ تَن ْ ] (ع ق ) بر وقت . (آنندراج ). غیردایم . مقابل دائماً: موقتاً از سفر منصرف شدم . (یادداشت مؤلف ).
خط موقتshoofly trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی که به دلیل وجود مانع یا انجام تعمیرات در خط اصلی، برای استفادۀ موقت ساخته میشود
دولت موقتprovisional governmentواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که پس از فروپاشی یک نظام بهطور موقت زمام امور را به دست میگیرد و مقدمات تشکیل و استقرار نظام جدید را فراهم میکند
بازدیدکنندۀ موقتtemporary visitorواژههای مصوب فرهنگستانهر شخصی که بدون قصد مهاجرت به مدت کمتر از سه ماه وارد حوزۀ جغرافیایی سازمان جهانی هواپیمایی کشوری میشود و در آنجا اقامت میکند
برسازۀ موقتtemporary prosthesisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برسازۀ ثابت یا متحرک که برای مدتزمانی کوتاه نصب میشود
بیشولتاژ موقتtemporary overvoltageواژههای مصوب فرهنگستانبیشولتاژی که چند دوره یا چند ثانیه به طول میانجامد