موقف الارواحلغتنامه دهخداموقف الارواح . [ م َ ق ِ فُل ْ اَرْ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ممسک الارواح . اسطوخودوس . نام گیاهی است که مصرف دارویی دارد. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به اسطوخودوس شود.
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). توقفگاه . جای درنگ . ایستادنگاه . مقام . (یادداشت مؤلف ). محل . جای . جایگاه . محل توقف : موقف بزم تو شکارگهی است که در آن شکرها شکار شود. <p class="
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای حضرت رسول اکرم (ص ) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که سبب می شود ایستادن و درنگ کردن کسی را در جایی . || بازدارنده و ممانعت کننده . (ناظم الاطباء).
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص <span class="h
مؤکفلغتنامه دهخدامؤکف . [ م ُ ءَک ْ ک ِ ] (ع ص ) آنکه اکاف یعنی خوی گیر برای خر سازد. (از منتهی الارب ).
ممسک الارواحلغتنامه دهخداممسک الارواح . [ م ُ س ِ کُل ْاَ ] (ع اِ مرکب ) اسطوخودوس . موقف الارواح . (برهان قاطع، ذیل اسطوخودوس ). رجوع به اسطوخودوس و ضرم شود.
اسطوخودوسلغتنامه دهخدااسطوخودوس . [ اُ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی استوخاس ) اُسطوخُدوس . اُسطوخودُس . نبات له سفاد حمر دقیقة کسفاد حبةالشعیر و هو اطول منه ورقاًو فیه قضبان غبر کما فی الافتیمون بلانور و هو حریف مع مرارة یسیرة. (مقاله ٔ ثانیه از کتاب ثانی قانون ابوعلی سینا چ طهران ص <span class="hl" d
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). توقفگاه . جای درنگ . ایستادنگاه . مقام . (یادداشت مؤلف ). محل . جای . جایگاه . محل توقف : موقف بزم تو شکارگهی است که در آن شکرها شکار شود. <p class="
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای حضرت رسول اکرم (ص ) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که سبب می شود ایستادن و درنگ کردن کسی را در جایی . || بازدارنده و ممانعت کننده . (ناظم الاطباء).
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص <span class="h
موقفدیکشنری عربی به فارسیگرايش , حالت , هيلت , طرز برخورد , روش و رفتار , ماندگاه , توقفگاه بي سقف (براي توقف وساءط نقليه) , ايستادن , تحمل کردن , موضع , دکه , بساط
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). توقفگاه . جای درنگ . ایستادنگاه . مقام . (یادداشت مؤلف ). محل . جای . جایگاه . محل توقف : موقف بزم تو شکارگهی است که در آن شکرها شکار شود. <p class="
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای حضرت رسول اکرم (ص ) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که سبب می شود ایستادن و درنگ کردن کسی را در جایی . || بازدارنده و ممانعت کننده . (ناظم الاطباء).
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص <span class="h
استعاد سيطرته علي الموقفدیکشنری عربی به فارسیدوباره بر اوضاع مسلط شد , بار ديگر كنترل اوضاع را به دست گرفت