موقوتلغتنامه دهخداموقوت . [ م َ ] (ع ص ) محدودشده به هنگام . (ناظم الاطباء). هنگام معین کرده شده . (آنندراج ). محدود به اوقات معینه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موقت شود.- امر موقوت ؛ کار معین که دارای وقت و هنگام باشد.- وقت موقوت ؛ هن
پَرگَنۀ مخاطیmucoid colonyواژههای مصوب فرهنگستانپَرگَنهای که به نظر میرسد سطح آن با مخاط پوشیده شده است
موقوذلغتنامه دهخداموقوذ. [ م َ ] (ع ص ) زمین زده شده . (ناظم الاطباء). برزمین زده و افکنده شده . (آنندراج ). || سخت بیمار مشرف بر مرگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
موقوطلغتنامه دهخداموقوط. [ م َ ] (ع ص )سست شده از کتک خوردن . (ناظم الاطباء). گران به ضرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برزمین افکنده .(ناظم الاطباء). انداخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مَّوْقُوتاًفرهنگ واژگان قرآنداراي اوقاتي مشخص (مراد از کتاب موقوت ، کتابي مفروض و ثابت و غير متغير است)
وقتلغتنامه دهخداوقت . [ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوقات است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقداری از زمانی که برای امری فرض شده . (فرهنگ فارسی معین ). ساعت . فرصت . گاه . (یادداشت مرحوم دهخدا