مولودلغتنامه دهخدامولود. [ م َ ] (ع ص ) زاده . (منتهی الارب ). زاییده شده . ج ،موالید. (ناظم الاطباء) (المنجد). زاده . متولدشده . به وجودآمده . زاییده شده . (یادداشت مؤلف ). || پدیدآمده . ایجادشده . پیداآمده . (یادداشت مؤلف ).- سه مولود ؛ موالید سه گانه . مولود جم
مولویتلغتنامه دهخدامولویت . [ م َ / مُو ل َ وی ی َ ] (از ع ، اِمص ) مولایی . آقایی . سیادت . (یادداشت مؤلف ) : تا خفض جناح تو شود و نتن مولویت و رعونت از تو بیرون رود. (مزارات کرمان ص 3). و رجوع به مولا
مولود شدنلغتنامه دهخدامولود شدن . [ م َ / مُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متولد شدن و زاییده شدن . (ناظم الاطباء).
مولودةلغتنامه دهخدامولودة. [ م َ دَ ] (ع ص ) مؤنث مولود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مولود شود.
مولودیلغتنامه دهخدامولودی . [ م َ / مُو ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به مولود. (ناظم الاطباء). || (اِ) جشن تولد.- مولودی گرفتن ؛ ترتیب دادن مجلس شادی برای نوزاد.
مولوداتیلغتنامه دهخدامولوداتی . [ م َ / مُو ] (ص نسبی ) منسوب به مولودات . مربوط به موالید ثلاثه : ... وز آن اشکال بسیار است که هریکی را از آن صورتی است کو بدان صورت از جملگی موجودات مولوداتی و امهاتی جداست . (جامعالحکمتین ص <span class="h
مولودهلغتنامه دهخدامولوده . [ م َ دَ ] (ع ص ) مولودة. مؤنث مولود. ج ، مولودات . دختربچه . دختربچه ٔ زاده شده . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مولود شود.
مولودةلغتنامه دهخدامولودة. [ م َ دَ ] (ع ص ) مؤنث مولود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مولود شود.
مولودیلغتنامه دهخدامولودی . [ م َ / مُو ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به مولود. (ناظم الاطباء). || (اِ) جشن تولد.- مولودی گرفتن ؛ ترتیب دادن مجلس شادی برای نوزاد.
مولوداتیلغتنامه دهخدامولوداتی . [ م َ / مُو ] (ص نسبی ) منسوب به مولودات . مربوط به موالید ثلاثه : ... وز آن اشکال بسیار است که هریکی را از آن صورتی است کو بدان صورت از جملگی موجودات مولوداتی و امهاتی جداست . (جامعالحکمتین ص <span class="h
مولودهلغتنامه دهخدامولوده . [ م َ دَ ] (ع ص ) مولودة. مؤنث مولود. ج ، مولودات . دختربچه . دختربچه ٔ زاده شده . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مولود شود.