لغتنامه دهخدا
ملاحة. [ م َ ح َ ] (ع مص ) نمکین و شیرین شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). نمکین و خوب روی گردیدن . مُلوحة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شور گردیدن آب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نمکین و شور گردیدن آب . (آنندراج )