مؤبیلغتنامه دهخدامؤبی . [ م ُ ءَب ْ بی ] (ع ص ) آن که کسی را پدر می خواند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ماده ٔ اب و).
موبیلغتنامه دهخداموبی ٔ. [ م َ ب ِءْ ] (ع اِ) آب اندک و سپری شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مبالغتنامه دهخدامبا. [ م َ ] (فعل دعایی و نفرینی ) مخفف مباد است . (غیاث ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : حال ما این است در فقر و غناهیچ مهمانی مبا مغرور ما. (مثنوی چ خاور ص 47).مر بشر را خود مبا جامه ٔ
مبالغتنامه دهخدامبا. [ م ُ ] (اِ) روده ٔ گوسفند که از برنج و قیمه پر کرده پزند. (آنندراج ). یکنوع طعامی که از روده ٔ گوسپند پر کرده از مصالح سازند و مبار نیز گویند. (ناظم الاطباء) : روده ٔ گند را کنند مبابود آن نیز روزی غربا. یحیی کاشی (ا