مکاشفهلغتنامه دهخدامکاشفه . [ م ُ ش َ ف َ / ش ِ ف ِ ] (از ع ، مص ) دشمنی آشکارا کردن و جنگ برملا کردن . (غیاث ). مکاشفة. مکاشفت : چون قطران با وی بود گفتم نباید که در میدان مکاشفه و مجادله افتد. (سمک عیار، ج 1<
مکاشفهفرهنگ فارسی عمید۱. کشف کردن.۲. آشکار کردن؛ امری را ظاهر کردن.۳. (تصوف) آشکار شدن اسرار بر سالک بدون تفکر و اندیشه.
مکاشفهفرهنگ فارسی معین(مُ شَ فَ یا ش فِ) [ ع . مکاشفة ] 1 - (مص ل .) آشکار شدن اسرار و امور غیبی در دل عارف . 2 - (مص م .) کشف کردن ، آشکار ساختن . 3 - (اِمص .) کشف . ج . مکاشفات .
مکاشفةلغتنامه دهخدامکاشفة. [ م ُ ش َ ف َ ] (ع مص ) دشمنی کردن . (دهار).با کسی آشکارا جنگ و دشمنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دشمنی پیدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دشمنی را ظاهر و هویدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن . (ناظم الاطباء). آشکار و ظاهرکردن عداوت . (از
بینابلغتنامه دهخدابیناب . (اِ) چیزهایی باشد که مردم را در حالت مکاشفه دیده میشود، و آن را بعربی معاینه میگویند. (برهان ). چیزهایی که مردم باصفا را در حالت مکاشفه دیده میشود که بعربی معاینه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که در حین مکاشفه دیده میشود و معاینه نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع