مکرنهلغتنامه دهخدامکرنه . [ م َ رَ ن َ ] (اِ) گیاهی است که آن را به عربی لحیةالتیس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). شنگ و لحیةالتیس . (ناظم الاطباء).
مقرنةلغتنامه دهخدامقرنة. [ م ُ رِ ن َ] (ع ص ) الحیة المقرنة؛ مار شاخدار. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). قسمی مار است درازای او از یک گز تا دو گز بر سر او چیزی چون دو سرو برآمده و لون او همچون لون ریگ است و بر شکم او فلسهاست صلب و خشک و در رفتن بر زمین از صلبی و خشکی آن فلوس بتوان دانست و دندانهای
مقرنةلغتنامه دهخدامقرنة.[ م ُ ق َرْ رَ ن َ ] (ع ص ) کوههای خرد با هم پیوسته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرنیلغتنامه دهخدامقرنی . [ م ُ ق َ نا ] (ع اِ) مار شاخدار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مقرنة شود.
مقرنیلغتنامه دهخدامقرنی . [ م ُ ق َ نا ] (ع ص ) ادیم مقرنی ؛ ادیمی پیراسته به قرنوة . (مهذب الاسماء). سقاء مقرنی ؛ مَشک به قرنوة پیراسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکرانیلغتنامه دهخدامکرانی . [ م ُ / م ُ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مکران از بلاد کرمان .(از انساب سمعانی ) : کار مکران راست شد و حسن سپاهانی باز آمد با حملهای مکران و قصدار و رسولی مکرانی با وی . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص <span class="hl"
شنگفرهنگ فارسی عمیدگیاهی بیابانی و خودرو با برگهای باریک خوراکی؛ اسپلنج؛ اسفلنج؛ سنسفیل؛ مارنه؛ مکرنه؛ دم اسب؛ ریشبز.