مکروهلغتنامه دهخدامکروه . [ م َ ] (ع ص ) ناپسندیده و ناخوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناگوار وناخوش آیند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء) : کل ذلک کان سیئه ُ عند ربک مکروهاً. (قرآن 38/17).تا روز پدید آید و
مکروهدیکشنری عربی به فارسیمکروه , زشت , ناپسند , منفور , بيزار , مخالف , متنفر , برخلا ف ميل , غيرمشهور , بدنام , غير محبوب
مکروهفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) عملی که ترک آن پسندیده است و ارتکاب آن عقاب و کیفر ندارد.۲. [قدیمی] ناپسند؛ ناپسندیده؛ ناروا.۳. [قدیمی] زشت.
مقروةلغتنامه دهخدامقروة. [ م َ رُوْ وَ ] (ع ص ) (از «ق رو») گوسپندی که سر وی را در چوبی کشند تا شیر خود نمکد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقروءةلغتنامه دهخدامقروءة. [ م َ ءَ ] (ع ص ) صحیفة مقروءة؛ نامه ٔ خوانده و صحیفة مَقرُوَّة و مَقریّة، مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقروء شود.
مقروحلغتنامه دهخدامقروح . [ م َ ] (ع ص ) ریش برآمده و آبله رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زخمی . زخمدار. (از اقرب الموارد) : اشک دیده ٔ انام مسفوح و چشم شخص اسلام مقروح و مجروح . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <span
مقروعلغتنامه دهخدامقروع . [ م َ ] (ع ص ) کوفته شده . (آنندراج ). کوفته . کوبیده . کوفته شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || شتر داغ قَرعه یا قُرعه کرده شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتری که بر ساق وی داغ نهاده باشند یا شتر داغ کرده به داغ بینی . (ناظم الاطباء). || شتر گزیده به جهت
مکروهةلغتنامه دهخدامکروهة. [ م َ هََ ] (ع اِ) رجل ذو مکروهة؛ مرد با سختی و شدت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکروهاتلغتنامه دهخدامکروهات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزهایی که دارای کراهت باشد و هر چیز شرم آور و ناپاک و پلید و چیزهای ناپسند. (ناظم الاطباء). ج ِ مکروهه . || آفات . رنجها. محنتها. مصائب : آفریدگار تعالی ... ساحت مجد و قباب معالی و جناب عالی خدایگان راستین کیخسرو زمان و زم
مکروههلغتنامه دهخدامکروهه . [ م َ هََ ] (ع ص ) مکروهة. مؤنت مکروه . رجوع به مکروه شود. || امری که ترک آن راجح و فعل آن مرجوح است : از دخول در مداخل محرمه و مکروهه محترز نباشند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 57). و رجوع به مکروه و مکروهات (اص
مکروه طلعتلغتنامه دهخدامکروه طلعت . [ م َ طَ ع َ ] (ص مرکب ) زشت چهره . زشت منظر. قبیح المنظر : مکروه طلعتی است جهان فریبناک هر بامداد کرده به خوبی تجملی .سعدی .
مکروهةلغتنامه دهخدامکروهة. [ م َ هََ ] (ع اِ) رجل ذو مکروهة؛ مرد با سختی و شدت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکروه طلعتلغتنامه دهخدامکروه طلعت . [ م َ طَ ع َ ] (ص مرکب ) زشت چهره . زشت منظر. قبیح المنظر : مکروه طلعتی است جهان فریبناک هر بامداد کرده به خوبی تجملی .سعدی .
مکروهاتلغتنامه دهخدامکروهات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزهایی که دارای کراهت باشد و هر چیز شرم آور و ناپاک و پلید و چیزهای ناپسند. (ناظم الاطباء). ج ِ مکروهه . || آفات . رنجها. محنتها. مصائب : آفریدگار تعالی ... ساحت مجد و قباب معالی و جناب عالی خدایگان راستین کیخسرو زمان و زم
مکروههلغتنامه دهخدامکروهه . [ م َ هََ ] (ع ص ) مکروهة. مؤنت مکروه . رجوع به مکروه شود. || امری که ترک آن راجح و فعل آن مرجوح است : از دخول در مداخل محرمه و مکروهه محترز نباشند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 57). و رجوع به مکروه و مکروهات (اص