مکعبلغتنامه دهخدامکعب . [ م ِ ع َ ] (اِ) نوعی کفش که به شتالنگ پا نرسد و آن غیر عربی است . (از اقرب الموارد).
مکعبلغتنامه دهخدامکعب . [ م ُ ک َع ْ ع َ ] (ع ص ، اِ) چهارگوشه کرده شده . (غیاث ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تکعیب شود. || هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد. (ناظم الاطباء). جسمی که دارای شش سطح باشد. (از تعریفات جرجانی ). شکلی است مجسم همچون کعبتین نرد گرد بر گرد او شش مربع تا د
مکعبلغتنامه دهخدامکعب . [ م ُ ک َع ْ ع ِ ] (ع ص ) امراءة مکعب ؛ زنی نارپستان . (مهذب الاسماء). دختر پستان کرده .(منتهی الارب ) (آنندراج ): جاریة مکعب ؛ دختر پستان گرد. (ناظم الاطباء). دختر پستان برآمده . (از اقرب الموارد). || ثدی مکعب ؛ پستان برآمده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پستان ب
مقعبلغتنامه دهخدامقعب . [ م ُ ق َع ْ ع َ / م ُ ق َع ْ ع ِ] (ع ص ) آنکه از بن حلق حرف می زند و کسی که از بن حلق سخن می گوید و در وقت حرف زدن دهن خود را مانند کاسه بازمی کند. (ناظم الاطباء). المقعب المقعر؛ آنکه از ته گلو حرف می زند و دهان خود را مانند کاسه باز
مکعبرلغتنامه دهخدامکعبر. [ م ُ ک َ ب ِ ] (ع اِ) مرد عجمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد عربی ، از لغات اضداداست . (منتهی الارب ). مرد عربی . (از اقرب الموارد).
مکعبةلغتنامه دهخدامکعبة. [ م ُ ک َع ْ ع َ ب َ ] (ع اِ) زنبیل خرما از برگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جلت خرما. (ناظم الاطباء).
سامانۀ مکعبیcubic systemواژههای مصوب فرهنگستان[زمینشناسی] یکی از شش سامانۀ بلوری که با چهار محور تقارن سهتایه (threefold) در قطرهای بلور مشخص میشود متـ . سامانۀ هماندازه isometric system [فیزیک] سامانهای که محورهای خانک واحد آن طول یکسان دارند و دوبهدو بر هم عمودند متـ . سامانۀ هماندازه isometric system
cubesدیکشنری انگلیسی به فارسیمکعبها، مکعب، هر چیزی بشکل مکعب، توان سوم، بشکل مکعب دراوردن، بقوه سه رسیدن
مکعبرلغتنامه دهخدامکعبر. [ م ُ ک َ ب ِ ] (ع اِ) مرد عجمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد عربی ، از لغات اضداداست . (منتهی الارب ). مرد عربی . (از اقرب الموارد).
مکعبةلغتنامه دهخدامکعبة. [ م ُ ک َع ْ ع َ ب َ ] (ع اِ) زنبیل خرما از برگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جلت خرما. (ناظم الاطباء).
سانتی متر مکعبلغتنامه دهخداسانتی متر مکعب . [ م ِرِ م ُ ک َع ْ ع َ ] (اِ مرکب ) رجوع به واحد حجم شود.