مکافیفلغتنامه دهخدامکافیف . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مکفوف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ مکفوف به معنی نابینا. (آنندراج ). و رجوع به مکفوف شود.
ابوطالبلغتنامه دهخداابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مکفوف نحوی . شاگرد کسائی است . او راست : کتابی در حدود حروف عوامل و افعال و اختلاف معانی آنها.
جابرلغتنامه دهخداجابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن اعصم مکفوف . کشی اورا در ضمن رجال شیعه ذکر کرده . علی بن حکم گفته است که : ناصبیان را سخت دشمن میداشت . و طوسی گفته وی از جعفر صادق روایت کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 86).
حسن صفویلغتنامه دهخداحسن صفوی . [ ح َ س َ ن ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) فرزند سلطان محمد مکفوف پسر شاه طهماسب ، که شاه اسماعیل دوم او را کشت . اشعاری از وی در مجمعالفصحاء (ج 1 ص 22) و مجمعالخواص (ص 26) آم