مکمنلغتنامه دهخدامکمن . [م َ م َ ] (ع اِ) کمینگاه . (دهار). جای پنهان شدن و کمینگاه . (غیاث ) (آنندراج ). کمینگاه و جای کمین . ج ، مکامن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : سر از البرز برزد قرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری
مقمئنلغتنامه دهخدامقمئن . [ م ُ م َ ءِن ن ] (ع ص ) درهم کشیده ٔ ترنجیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منقبض . (اقرب الموارد).
مُقِيمِينَفرهنگ واژگان قرآنبرپا دارندگان (برپادارنده ایکه آنچه را برپا می دارد زایل نشو و تمامی نداشته باشد)