مکنونلغتنامه دهخدامکنون . [ م َ ] (ع ص ) پنهان داشته شده و این صیغه ٔ اسم مفعول است مأخوذ از کَن ّ که به معنی پوشیدن است و چون گوهر قیمتی و خوش آب را به محافظت پوشیده دارند لهذا مجازاً گوهر مکنون گوهر قیمتی و خوش آب را گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پنهان داشته . (ناظم الاطباء). نهفته . نهان . نه
مَکْنُونِفرهنگ واژگان قرآنپنهان شده و ذخيره شده (منظور از تشبيه حوريان به بيض مکنون اين است که : همانطور که تخم مرغ مادامي که در زير پر مرغ و يا در لانه و يا در جاي ديگر محفوظ ميباشد ، همچنان دست نخورده ميماند و غباري بر آن نمينشيند حوريان نيز اين طورند . بعضي ديگر گفتهاند : منظور تشبيه آنان به باطن تخم است ، قبل از آنکه شکس
مکنانلغتنامه دهخدامکنان . [ م َ ] (ع اِ) نباتی است . (مهذب الاسماء). گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام گیاهی . (ناظم الاطباء). گیاهی است که شتر و گوسفند آن را چرد. واحد آن مکنانة است . (از اقرب الموارد).
مقننلغتنامه دهخدامقنن . [ م ُ ق َن ْ ن َ ] (ع ص ) آراسته شده و مرتب شده با قانون . مقننه . (ناظم الاطباء).
مقننلغتنامه دهخدامقنن . [ م ُ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) قانون برآرنده و قانون شناس . (غیاث ) (آنندراج ). قانون آور وقانون گذار. (ناظم الاطباء). واضع قانون . قانون گذار. آیین گر. شارع . صادع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مقنن قوانین ؛ برقرارکننده ٔ قوانین . (ناظم الاطب
مقنینلغتنامه دهخدامقنین . [ م ِ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل «شاردونره » فرانسوی آورده که از انواع مرغهای مهاجر و خوش آواز است و رنگ پرهای آن سرخ و سیاه و زرد و سپید و طول آن دوازده سانتیمتر است . ج ، مقانین . و رجوع به دزی ج 2 ص <span clas
مکنوناتلغتنامه دهخدامکنونات . [ م َ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مکنونة. نهان داشته ها. نهفته ها : حزم اوکه ... از مغیبات و مکنونات قدر خبر می دهد. (سندبادنامه ص 12). هرچه خواست بیافرید از مکنونات و موجودات .(قصص الانبیاء ص
مکنونهلغتنامه دهخدامکنونه . [ م َ ن َ ] (ع ص ) مکنونة. رجوع به مکنونة شود.- علوم مکنونه ؛ علوم مخفی مانند کیمیا و سیمیا و لیمیا و جز آن .
مکنونةلغتنامه دهخدامکنونة. [ م َ ن َ ] (اِخ ) نام زمزم . (منتهی الارب ). چاه زمزم . (ناظم الاطباء). زمزم . (از اقرب الموارد). نامی است از نامهای زمزم . (از معجم البلدان ).
مکنونةلغتنامه دهخدامکنونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) پنهان داشته . (ناظم الاطباء). تأنیث مکنون . رجوع به مکنون شود. || جاریة مکنونة؛ دختر مستوره ٔ باپرده . (منتهی الارب ). دختر مستور پردگی . (ناظم الاطباء).
مکشوففرهنگ مترادف و متضادآشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشفشده، هویدا ≠ ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته
مکنوناتلغتنامه دهخدامکنونات . [ م َ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مکنونة. نهان داشته ها. نهفته ها : حزم اوکه ... از مغیبات و مکنونات قدر خبر می دهد. (سندبادنامه ص 12). هرچه خواست بیافرید از مکنونات و موجودات .(قصص الانبیاء ص
مکنونهلغتنامه دهخدامکنونه . [ م َ ن َ ] (ع ص ) مکنونة. رجوع به مکنونة شود.- علوم مکنونه ؛ علوم مخفی مانند کیمیا و سیمیا و لیمیا و جز آن .
مکنونةلغتنامه دهخدامکنونة. [ م َ ن َ ] (اِخ ) نام زمزم . (منتهی الارب ). چاه زمزم . (ناظم الاطباء). زمزم . (از اقرب الموارد). نامی است از نامهای زمزم . (از معجم البلدان ).
مکنونةلغتنامه دهخدامکنونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) پنهان داشته . (ناظم الاطباء). تأنیث مکنون . رجوع به مکنون شود. || جاریة مکنونة؛ دختر مستوره ٔ باپرده . (منتهی الارب ). دختر مستور پردگی . (ناظم الاطباء).