میراثلغتنامه دهخدامیراث . (ع اِ) (از «ورث ») مالی که از مرده به کسی رسد. (منتهی الارب ). آنچه که شخصی برای وارث خود می گذارد پس از مرگ . ج ، مواریث . (از ناظم الاطباء). ترکه ٔ مرده . مالی که از مرده رسد. (آنندراج ). آنچه به مرگ از کسی بازماند. (دهار). مرده ریگ و ترکه و گاوزاد ومالی که از مرده
نسخۀ ناطقcomposite print, married print, composite 3, composite masterواژههای مصوب فرهنگستاننسخهای از فیلم با صدا و تصویر همزمان
مرآتلغتنامه دهخدامرآت . [ م ِرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») آئینه . آینه . مرآة. رجوع به مرآة شود : مردم نادیده باشد روسیاه مردم دیده بود مرآت ماه .مولوی .
مرائاتلغتنامه دهخدامرائات . [ م ُ ] (ع مص ) (از «رأی ») کاری برای دیدار مردم کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 88). رآء. کاری برای دیدار کسی کردن . (زوزنی ). بنمودن کسی را خلاف اعتقاد. ریاء. (از منتهی الارب ). مُراآت . مُراآة. ریاء. رجوع به ریاء شود.
میراثیلغتنامه دهخدامیراثی . (ص نسبی ) منسوب و متعلق به میراث . || مال موروثی و ارثی . (ناظم الاطباء). مال میراث . مرده ریگ . مرده ری . مال که از دیگری به نسب یا سبب پس از مرگ او رسیده باشد. مقابل مکتسب : مال میراثی ندارد خود وفاچون بناکام از گذشته شد جدا. <p
ميراثدیکشنری عربی به فارسیمستلزم بودن , شامل بودن , فراهم کردن , متضمن بودن , دربرداشتن , حمل کردن بر , حبس ياوقف کردن , موجب شدن , ارث , ميراث , مرده ريگ , وراثت , ميراث بري
میراث برلغتنامه دهخدامیراث بر. [ ب َ] (نف مرکب ) وارث . که از مرده ارث برد. (از یادداشت مؤلف ). میراث برنده . و رجوع به میراث و وارث شود.
میراث گذاشتنلغتنامه دهخدامیراث گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ارث گذاشتن . اموال یا املاک و جز آن از خود به مرگ برجای گذاشتن وراث را.
میراث خوردنلغتنامه دهخدامیراث خوردن . [ خَورْ / خُرْ دَ] (مص مرکب ) مالک میراث شدن . میراث زدن . (ناظم الاطباء). ارث بردن . ارث خوردن . بهره مند شدن از مال و ملکی که مرده به ارث گذارد. و رجوع به میراث خوار شود.
میراث دادنلغتنامه دهخدامیراث دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ارث دادن . واگذاشتن اموال و املاک و جز آن برای بازماندگان . توریث . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ایراث . (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
میراث خوارلغتنامه دهخدامیراث خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) میراث خوارنده . میراث خورنده . میراث خواره . میراث بر. ارث برنده . ارث بر. آنکه از میراث اقوام متوفای خود بهره برد. (از یادداشت مؤلف ). آنکه بعد از متوفی مستحق وراثت او باشد. (آنندراج ). مولی . (ترجمان الق