میرزالغتنامه دهخدامیرزا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف میرزاده و میرزاد و امیرزاده . (یادداشت لغت نامه ). مرزا و شاهزاده و امیرزاده . (ناظم الاطباء). پیشتر از القاب شهزادگان بود. و در اصل امیرزا بود که الف آن از کثرت استعمال حذف شده و معنی ترکیبی آن امیرزاده باشد بر این تقدیر مرزا به حذف یاء چنانکه
میرزافرهنگ فارسی عمید۱. [منسوخ] عنوان احترامآمیز در انتهای نام شاهزادگان: ناصرالدینمیرزا، ایرجمیرزا، عباسمیرزا.۲. عنوان احترامآمیز در ابتدای نام افراد باسواد غیرروحانی: میرزاکوچکخان.۳. منشی.۴. عریضهنویس.
مرجائیلغتنامه دهخدامرجائی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به گروه مرجیة. (ناظم الاطباء). رجوع به مرجیة شود.
میرزاییلغتنامه دهخدامیرزایی . (حامص مرکب ) صفت و حالت و پیشه ٔ میرزا. نویسندگی ومنشی گری . || سلوک و رفتار مانند میرزا. || گستاخی و غرور و تکبر. (ناظم الاطباء).- میرزایی کشیدن ؛ نازبرداری کردن . (غیاث ).|| (ص نسبی ) منسوب به میرزا. آنچه یا آن که به میرزا نسبت دار
مرزالغتنامه دهخدامرزا. [ م ِ ] (اِ مرکب ) میرزا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صورت دیگری است از تلفظ کلمه ٔ میرزا. رجوع به میرزا شود : بدین وسیله که مرزا سعید ما تنهاست چه خوب کرد که فیاض رفت از دل ما.فیاض لاهیجی (آنندراج ).
میرزاقلمدانیلغتنامه دهخدامیرزاقلمدانی . [ ق َ ل َ ] (ص نسبی مرکب ) در تداول عامه بیسواد: میرزاقلمدانی است ؛ بیسواد است یا نویسنده ٔ بیسوادی است . (از امثال و حکم دهخدا).
میرزاآبادلغتنامه دهخدامیرزاآباد. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری زاهدان با 500 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="
میرزاحصاریلغتنامه دهخدامیرزاحصاری . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری گل تپه با 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span
میرزادلغتنامه دهخدامیرزاد. (ن مف مرکب ) مخفف میرزاده . امیرزاده . (از یادداشت مؤلف ) : این ، چو روز بار لشکر پیش میر میرزادوان چوروز عرض پیلان پیش شاه شهریار. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 28).با دهش
شاه غریبلغتنامه دهخداشاه غریب . [ غ َ ] (اِخ ) شاه غریب میرزا. از نبیرگان سلطان حسین میرزا بایقرا و شاعر بود. رجوع به غریب (شاه ... میرزا) شود.
میرزازین العابدینلغتنامه دهخدامیرزازین العابدین . [ زَ نُل ْب ِ ] (اِخ ) مراغه ای . رجوع به زین العابدین ... شود.
میرزاقلمدانیلغتنامه دهخدامیرزاقلمدانی . [ ق َ ل َ ] (ص نسبی مرکب ) در تداول عامه بیسواد: میرزاقلمدانی است ؛ بیسواد است یا نویسنده ٔ بیسوادی است . (از امثال و حکم دهخدا).
میرزا میرانشاهلغتنامه دهخدامیرزا میرانشاه . (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و ساوجبلاغ میان گول تپه و چاپار در 134/5هزارگزی سنندج . (یادداشت مؤلف ).
دانیال میرزالغتنامه دهخدادانیال میرزا. (اِخ ) فرزند سوم اکبر شاه از پادشاهان بابری هندوستان . وی به سال 1013 هَ . ق . در سن سی وسه سالگی هنگامی که از جانب پدر با لشکریانی گسیل گشته بود در شهر برهان پور درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
داودمیرزالغتنامه دهخداداودمیرزا. [ وو ] (اِخ ) (سلطان ...) فرزند بزرگ میرسیدمحمد ملقب به شاه سلیمان آنکه در 1162 هَ . ق . در مشهد ادعای سلطنت و جانشینی سلاطین صفوی و تاجگذاری کرد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 47 شود.
دره میرزالغتنامه دهخدادره میرزا. [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند. واقع در 40 هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند و کنار راه مالرو قره لباس به فیروزآباد پائین . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . ایل ترکاشوند برای تعلیف احشام به این ده می آیند. (از
دره بید ملامیرزالغتنامه دهخدادره بید ملامیرزا. [ دَرْ رَ دِ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 4هزارگزی شمال خاوری داران و یکهزارگزی باختر راه دامنه به خوانسار، با 877 تن سکنه . آب آن از قنات و را
حسن میرزالغتنامه دهخداحسن میرزا. [ ح َ س َ ] (اِخ ) برادر بزرگتر شاه عباس بود. صادقی کتابدار او را به حسن صورت توصیف کرده و شعری به وی نسبت کرده است . رجوع به مجمع الخواص ص 26 شود.