میزبانلغتنامه دهخدامیزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) ضیافت کننده و میهمانی کننده و آنکه میهمانی می کند و طعام می خوراند و صاحب خانه و رئیس جشن و میهمانی . (ناظم الاطباء). میز به معنی مهمان باشد و میزبان شخصی بود که میهمانی کند. (فرهنگ جهانگیری ). مهماندارباشد. (لغت فرس اسدی ). مضیف . (دهار). کسی که
میزبان گستریلغتنامه دهخدامیزبان گستری . [ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب )مهمانداری . (ناظم الاطباء). مهمان نوازی . پذیرایی میهمان از دل و جان . و رجوع به میزبان و میزبانی شود.
میزبانیلغتنامه دهخدامیزبانی . (حامص مرکب ) صفت و حالت میزبان . مهمانداری و پذیرایی از مهمان . (ناظم الاطباء). مهمانداری . (آنندراج ). خدمت مهمان کردن و مهمان داری نمودن و مهمانی باشد. (برهان ). شاید مخفف میزدبانی . (از یادداشت مؤلف ). میهمان نوازی : که این میزبانی تر
میزبانیارwaiter, waitressواژههای مصوب فرهنگستانفردی که در غذاخوریها / رستورانها از مهمانان پذیرایی میکند متـ . پیشخدمت
مسریcontagiousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بیماری واگیرداری که مستقیماً از یک میزبان به میزبان دیگر منتقل میشود
میزبان گستریلغتنامه دهخدامیزبان گستری . [ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب )مهمانداری . (ناظم الاطباء). مهمان نوازی . پذیرایی میهمان از دل و جان . و رجوع به میزبان و میزبانی شود.
میزبانیلغتنامه دهخدامیزبانی . (حامص مرکب ) صفت و حالت میزبان . مهمانداری و پذیرایی از مهمان . (ناظم الاطباء). مهمانداری . (آنندراج ). خدمت مهمان کردن و مهمان داری نمودن و مهمانی باشد. (برهان ). شاید مخفف میزدبانی . (از یادداشت مؤلف ). میهمان نوازی : که این میزبانی تر