مزه مزه کردنلغتنامه دهخدامزه مزه کردن . [ م َ زَ م َ زَ / م َ زِ م َ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب )تطعم کردن . امتصاص کردن . چشیدن . مزمزه کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجحلغتنامه دهخدامجح . [ م َ / م َ ج َ ] (ع مص ) بزرگ منشی کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). تکبر کردن . (از اقرب الموارد).
مجحلغتنامه دهخدامجح . [ م َ ج َ ] (ع مص ) خرسند و شاد شدن به ذکر کسی . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شادمان شدن به چیزی . (از اقرب الموارد).
مجحلغتنامه دهخدامجح . [ م ُ ج ِح ح ] (ع ص )زن آبستن شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). باردارو آبستن و یا نزدیک به زاییدن . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). ج ، مَجاح ّ. (ذیل اقرب الموارد).
میزهلغتنامه دهخدامیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) بول . میزک . رجوع به میزک شود.- میزه کردن ؛ بول کردن . شاشیدن . ادرار کردن .
میزهلغتنامه دهخدامیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) میان زین . (لغت فرس اسدی ). میان زین و خانه ٔ زین . (ناظم الاطباء). میان زین بود. (فرهنگ اوبهی ). میان زین اسب را گویند که خانه ٔ زین باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق <span
مامیزهلغتنامه دهخدامامیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) مدفوعی که در دو سه روز آغاز تولد از نوزاد انسان دفع می شود . این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی روده ٔ نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل به سبز است . (فرهنگ فارسی معین ). عقی [
میزهلغتنامه دهخدامیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) بول . میزک . رجوع به میزک شود.- میزه کردن ؛ بول کردن . شاشیدن . ادرار کردن .
میزهلغتنامه دهخدامیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) میان زین . (لغت فرس اسدی ). میان زین و خانه ٔ زین . (ناظم الاطباء). میان زین بود. (فرهنگ اوبهی ). میان زین اسب را گویند که خانه ٔ زین باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق <span
آمیزهلغتنامه دهخداآمیزه . [ زَ / زِ ] (ن مف / نف ) آمیخته . مخلوط. ممزوج . کمیژه : گرد کرده بسی سخن ریزه نیک و بد خیره درهم آمیزه . سنائی .الاخلاس ؛ آمیزه شدن موی ی
ممیزهلغتنامه دهخداممیزه . [ م ُ م َی ْ ی ِ زَ ] (ع ص ) ممیزة. مؤنث ممیز. تمیزدهنده و جداکننده ٔ خوب از زشت . (از ناظم الاطباء).- قوه ٔ ممیزه ؛ قوه ٔ بازشناختن از یکدیگر. یکی از هشت خادم نفس نباتی است که کثیف غذا را از لطیف جدا می کند. قوه ای که چون غذا پخته شود، ک