میعادلغتنامه دهخدامیعاد. (ع اِ) جای وعده و وعده گاه و وعده جای و فراهم آمدنگاه و جای اجتماع . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). موضع عهد. وعده جای . وعده گاه . خرامگاه . قرارگاه . ج ، مواعید. (یادداشت مؤلف ). وعده جای . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
میعادلغتنامه دهخدامیعاد. (ع مص ) (از «وع د») وعدة. با همدیگر وعده دادن . (ناظم الاطباء). با یکدیگر وعده کردن . (غیاث ). وعده کردن با همدیگر. (یادداشت مؤلف ). وعدة. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97). قرار. (یادداشت مؤلف ). وعده دادن
ماتmatte, flat 3واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ صفر تا ده و در زاویۀ 85 درجه در گسترۀ صفر تا پانزده قرار دارد
ورنی ماتflat varnish, matte varnishواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورنی که با درصد معینی ماتکننده ترکیب میشود تا در هنگام خشک شدن جلوهای مات بیابد
محادلغتنامه دهخدامحاد. [ م ُ حادد ] (ع ص ) مزاحم . || مانع. || مخالف . || پیوسته و متصل . || پهلوی هم و هم حد. (ناظم الاطباء). رجوع به محادة شود.
میعادگاهلغتنامه دهخدامیعادگاه . (اِ مرکب ) جایی که دو گروه با هم عهد اتفاق می بندند و قرار مدار کارهای خود را می دهند. (ناظم الاطباء). وعده گاه . وعده جای . قرارگاه . جای قرار گذاشتن و وعده دادن : روان کرد مرکب به میعادگاه پذیره که دشمن کی آید ز راه . <p class=
میعادگهلغتنامه دهخدامیعادگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میعادگاه و به معنی آن . وعده جای . وعده گاه . آنجای که قرار گذارند حضور و انجام دادن کاری را : میعادگه بهارت آنجاست آنجاست کلید کارت آنجاست . نظامی .چو شیرین را ز قصر آورد شاپور
میعادگاهلغتنامه دهخدامیعادگاه . (اِ مرکب ) جایی که دو گروه با هم عهد اتفاق می بندند و قرار مدار کارهای خود را می دهند. (ناظم الاطباء). وعده گاه . وعده جای . قرارگاه . جای قرار گذاشتن و وعده دادن : روان کرد مرکب به میعادگاه پذیره که دشمن کی آید ز راه . <p class=
میعادگهلغتنامه دهخدامیعادگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میعادگاه و به معنی آن . وعده جای . وعده گاه . آنجای که قرار گذارند حضور و انجام دادن کاری را : میعادگه بهارت آنجاست آنجاست کلید کارت آنجاست . نظامی .چو شیرین را ز قصر آورد شاپور