مینلغتنامه دهخدامین . (پسوند) پسوند ترتیبی اعداد و صفت پرسشی یا مبهم «چند» (مرکب از پسوند «م » (با ضمه ٔماقبل ) و «ین » پسوند نسبت ) که برای نشان دادن ترتیب اعداد بکار میرود، مثلاً پنجمین ، چهارمین ، چندمین .
مینلغتنامه دهخدامین . (اِ) واحدی از پول قدیم معادل با چهارصد ریال و یا معادل 100 فرانک طلا. (حاشیه ٔ ص 1635 و ص 1028 ایران باستان ج 2 چ <span class="hl" dir
مینلغتنامه دهخدامین . (فرانسوی ، اِ) دستگاهی مصنوع از نوع سلاحهای جنگی محتوی مواد منفجرشونده که در مسیر یا محل عبور و پیشروی دشمن زیر خاک یا زیر آبهای کم عمق پنهان سازند تا با برخورد شخص یا چیزی بدان منفجر شود و موجب نابودی مهاجم گردد.
مینلغتنامه دهخدامین . [ م َ ] (ع اِ) دروغ . ج ، میون . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مین بیاثرinert mineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مین آموزشی که ازلحاظ اندازه و شکل و وزن مشابه مین جنگی اما همۀ مواد منفجره و آتشزای آن بیاثر است
مینالغتنامه دهخدامینا. (اِخ ) نام قلعه ای است فیمابین لار و هرمز قریب به شمیل . (انجمن آرا). قلعه ای است مابین لار و هرمز . (برهان ) (ناظم الاطباء).
مینیلغتنامه دهخدامینی . [ نا ] (ع اِ) رسم الخطی از مینا، مهره ٔ شیشه ای . || بندر و لنگرگاه کشتی . (ناظم الاطباء). رجوع به مینا شود.
مینافاملغتنامه دهخدامینافام . (ص مرکب ) لاجوردی و کبودرنگ . (ناظم الاطباء). مینارنگ . (آنندراج ). رجوع به مینارنگ شود.
مینالغتنامه دهخدامینا. (اِخ ) نام قلعه ای است فیمابین لار و هرمز قریب به شمیل . (انجمن آرا). قلعه ای است مابین لار و هرمز . (برهان ) (ناظم الاطباء).
مینیلغتنامه دهخدامینی . [ نا ] (ع اِ) رسم الخطی از مینا، مهره ٔ شیشه ای . || بندر و لنگرگاه کشتی . (ناظم الاطباء). رجوع به مینا شود.
مینافاملغتنامه دهخدامینافام . (ص مرکب ) لاجوردی و کبودرنگ . (ناظم الاطباء). مینارنگ . (آنندراج ). رجوع به مینارنگ شود.
مینوگونلغتنامه دهخدامینوگون . (ص مرکب ) به سان مینو. مینورنگ . کبودرنگ .- ایوان مینوگون ؛ کنایه از آسمان است : فروغ از توست انجم را بر این ایوان مینوگون شعاع از توست مر مه را بر این گردون مینائی . سنائی .|
دامینلغتنامه دهخدادامین . (اِخ ) نام ده مرکز دهستان دامین از بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر است . و آن در 19هزارگزی شمال ایرانشهر و کنار شوسه ٔ ایرانشهر به خاش واقع است . سردسیر و کوهستانی است و دارای 60 سکنه . آب آن از رودخانه و
دامینلغتنامه دهخدادامین . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر است از ناحیه ٔ مکران و بلوچستان . این دهستان در شمال ایرانشهر واقع و جاده ٔ شوسه ٔ ایرانشهر به خاش از مرکز آن میگذرد و حدود آن بشرح زیرست : از طرف شمال به بخش خاش . از طرف خاور بدهستان ابتر. از طرف جنوب
دامینلغتنامه دهخدادامین . [ ی َ ] (اِخ ) (دامین دووسته ژزف ) مبلغ مذهبی بلژیکی متولد به سال 1840 و متوفی به سال 1889 م .