ناامیدلغتنامه دهخداناامید. [ اُ ] (ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب . مأیوس . نومید. آیس . قانط. نُمید. یَؤس . مأیوس : وگر بازگرداندم ناامیدنباشد مرا روز با او سپید. فردوسی .</
نیامدلغتنامه دهخدانیامد. [ ن َ م َ ] (مص مرخم ، اِمص ) ادبار. مقابل آمد به معنی اقبال . (یادداشت مؤلف ): فلان کار آمد نیامد دارد. این علامت نیامد کار است . سرکه انداختن آمد نیامد دارد. (یادداشت مؤلف ).
نیامدmisrunواژههای مصوب فرهنگستانعیبی که میتواند شامل بسیاری از ریختگیهای نامطلوبی شود که براثر قطع جریان مذاب ریختهشده در قالب بهعلت سرد شدن زودهنگام مذاب پدید میآید و سبب پرنشدگی قطعۀ ریختگی در سطوح فوقانی یا قسمتهای دور از راهبارهها (ingate) میشود
ناامید شدنلغتنامه دهخداناامید شدن . [ اُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست شستن . سرخوردن . امید بریدن . قنوط. خیبت . اِتئاس . نومید شدن . یأس . استیآس . اَیس . اِبلاس . مأیوس شدن : تنش تیره و روی و مویش سپیدچو دیدش دل سام شد ناامید. فردوسی .بیا
ناامید کردنلغتنامه دهخداناامید کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نومیدکردن . محروم کردن . بی نصیب گذاشتن . ئیآس . مُیاءَسَة.ابلاس . اِخابَه . تخییب . حرمان . تأییس : ز بوی زنان موی گردد سپیدسپیدی کند از جهان ناامید. فردوسی .بضاعت نیاوردم ا
ناامیدیلغتنامه دهخداناامیدی . [ اُ ] (حامص مرکب ) یأس و بیچارگی و درماندگی . (ناظم الاطباء). خلاف امیدواری . ناامیدوار بودن . نومیدی . نمیدی . یأس . حرمان . قنوط. خیبت : چو در موی سیاه آمد سپیدی پدید آمد نشان ناامیدی . نظامی .چو گیر
ناامید شدنلغتنامه دهخداناامید شدن . [ اُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست شستن . سرخوردن . امید بریدن . قنوط. خیبت . اِتئاس . نومید شدن . یأس . استیآس . اَیس . اِبلاس . مأیوس شدن : تنش تیره و روی و مویش سپیدچو دیدش دل سام شد ناامید. فردوسی .بیا
ناامید کردنلغتنامه دهخداناامید کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نومیدکردن . محروم کردن . بی نصیب گذاشتن . ئیآس . مُیاءَسَة.ابلاس . اِخابَه . تخییب . حرمان . تأییس : ز بوی زنان موی گردد سپیدسپیدی کند از جهان ناامید. فردوسی .بضاعت نیاوردم ا
ناامید گردانیدنلغتنامه دهخداناامید گردانیدن . [ اُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ناامید کردن : سیاه مرا هم تو گردان سپیدمگردانم از درگهت ناامید.نظامی .
ناامید گشتنلغتنامه دهخداناامید گشتن . [ اُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ناامید شدن : چو گشتم ز گفتار او ناامیدشدم لاجرم تیره روز سپید. فردوسی .که گر او نشستی به خون دست خویش نگه داشتی دین و آئین و کیش نکردی به خون سرخ ریش سپیدنگشتی ز
ناامیدی نمودنلغتنامه دهخداناامیدی نمودن . [ اُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ناامیدی نشان دادن . اظهار ناامیدی کردن . اظهار یأس : در خلوت که با کسی سخن میراند ناامیدی مینمود. (تاریخ بیهقی ص <span class="hl"