نابردبارلغتنامه دهخدانابردبار. [ ب ُ ] (ص مرکب ) ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل . (ناظم الاطباء). غیرمتحمل . بی حلم . غیرحلیم . بی حوصله . سبکسر : شنیدم همه پوزش نابکارچه گفت آن جهانجوی نابردبار. فردوسی .سیه چشم و پرخشم و نابردبارپدر بگذ
گلوکوز نابردبارglucose intolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که با مصرف گلوکوز از خود واکنش نامطلوب غیرایمنی نشان میدهد
نابردباریلغتنامه دهخدانابردباری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) مقابل بردباری . خلاف حلم . تیزمغزی . آتش سری .
نابردباریلغتنامه دهخدانابردباری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) مقابل بردباری . خلاف حلم . تیزمغزی . آتش سری .
گلوکوز نابردبارglucose intolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که با مصرف گلوکوز از خود واکنش نامطلوب غیرایمنی نشان میدهد
ناصابرلغتنامه دهخداناصابر. [ ب ِ ] (ص مرکب ) ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل . (ناظم الاطباء). نابردبار. که صبر و شکیب ندارد. بی شکیب .
بی حلملغتنامه دهخدابی حلم . [ ح ِ ] (ص مرکب ) بی حوصله . نابردبار : دو کس دشمن ملک و دین اند یکی پادشاه بی حلم دویم زاهد بی علم . (گلستان ).
نابردباریلغتنامه دهخدانابردباری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) مقابل بردباری . خلاف حلم . تیزمغزی . آتش سری .
غذانابردبارfood intolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که با مصرف یک غذای خاص از خود واکنش نامطلوب غیرایمنی نشان میدهد
فروکتوزنابردبارfructose intolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که با مصرف فروکتوز از خود واکنش نامطلوب غیرایمنی نشان میدهد
گلوکوز نابردبارglucose intolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که با مصرف گلوکوز از خود واکنش نامطلوب غیرایمنی نشان میدهد
لاکتوزنابردبارlactose intolerantواژههای مصوب فرهنگستانفردی که با مصرف لاکتوز از خود واکنش نامطلوب غیرایمنی نشان میدهد