نابیوسانلغتنامه دهخدانابیوسان . [ ب َ ] (نف ، مرکب ، ق مرکب ) ناگاه . غافل . (برهان قاطع). غفلةً. فجاءة. غیرمنتظر. غیر متوقع. غیرمترقب . غیرمترقبه . غیرمترصد. فُجائی . مفاجا. نااندیشیده . بدون مقدمه : رای زدند و گفتند که نااندیشیده و نابیوسان چنین حالی بیفتاد و این بخود ست
نابیوسانفرهنگ فارسی عمیدناگاه؛ ناگهان: ◻︎ برآمد یکی نابیوسان نبرد / که دریا همه خون شد و دشت گرد (اسدی: ۱۷۰).
نبشانلغتنامه دهخدانبشان . [ ن ِ ] (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: نبشان [ بمعنی : خاک سبک ]، شهری از شهرهای ششگانه ٔ دشت یهود است که در نزدیکی عین جدی بود، و بسا میشود که همان ام بغک باشد.
بیوسانلغتنامه دهخدابیوسان . [ ب َ ] (نف ) در حال انتظار و امیدواری . منتظر. مترصد. مترقب . امیدوار. (یادداشت مؤلف ). مقابل نابیوسان : و مردن مفاجا، به سبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی بیوسان ، از بهر آنکه حرکت روح به سبب شادی بسوی بیرون است و بسبب بیم
ناگمانلغتنامه دهخداناگمان . [ گ ُ ] (ق مرکب ) بی گمان . بی شک . بی خیال . بی شبهه . || غیرمترقب . نابیوسان .
نامترقبلغتنامه دهخدانامترقب . [ م ُ ت َ رَق ْ ق َ ] (ص مرکب ) نابیوسان . نامنتظر. بخلاف انتظار. ناگهانی .
نابیوسلغتنامه دهخدانابیوس . [ ب َ ] (ق مرکب ) ناگهان . فجاءة. بغتةً. (مقدمه ٔ جهانگشای جوینی ). رجوع به بیوسیدن و نابیوسان شود.