ناخواندهلغتنامه دهخداناخوانده . [ خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نخوانده . قرائت نکرده . خوانده نشده : بسی نیز تاریخ ها داشتم یکی حرف ناخوانده نگذاشتم . نظامی .<
ناخواندهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که بیدعوت به مهمانی برود؛ خواندهنشده؛ طفیلی.۲. [قدیمی] کسی که درس نخوانده باشد؛ بیسواد.
لوح ناخواندهلغتنامه دهخدالوح ناخوانده . [ ل َ / لُو خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که لوح نخوانده باشد. که مبادی نخستین خواندن نداند. در فرهنگ سکندرنامه مراد از لوح ناخوانده ، شعرای خام است . (آنندر
لوح ناخواندهلغتنامه دهخدالوح ناخوانده . [ ل َ / لُو خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که لوح نخوانده باشد. که مبادی نخستین خواندن نداند. در فرهنگ سکندرنامه مراد از لوح ناخوانده ، شعرای خام است . (آنندر
لوح ناخواندهلغتنامه دهخدالوح ناخوانده . [ ل َ / لُو خوا / خا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که لوح نخوانده باشد. که مبادی نخستین خواندن نداند. در فرهنگ سکندرنامه مراد از لوح ناخوانده ، شعرای خام است . (آنندر