ناخواهلغتنامه دهخداناخواه . [ خوا / خا ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) بی میل و اراده . بی اختیار. بی خواست . (ناظم الاطباء). ناخواسته . (فرهنگ نظام ). کنایه از کاری بود که نه بخواست و اختیار کسی به فعل آید. (انجمن آرا). بدون اراده . کراهةً. اجباراً. به طور عدم میل و ر
خواه و ناخواهلغتنامه دهخداخواه و ناخواه . [ خوا / خا هَُ خوا / خا ] (ق مرکب ) طوعاً ام کرهاً.کام و ناکام . چار و ناچار. (یادداشت بخط مؤلف ). برخلاف یا موافق میل و خواهش و رضا.
ناخواهانلغتنامه دهخداناخواهان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) ناخوش . نادلپسند. غیرمطلوب . (ناظم الاطباء). || ناخواه . بی میل . که خواستار نیست : هر چند دل سلطان ناخواهان است اریارق را و غازی را خواهان . (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir="ltr"
ناخواهانیلغتنامه دهخداناخواهانی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) زهد. (منتهی الارب ). کراهت . نفرت . (یادداشت مؤلف ). بی رغبت شدن . نخواستن . عمل ناخواهان .
ناخواهریلغتنامه دهخداناخواهری . [ خوا / خا هََ ] (اِ مرکب ) خواهر پدری . خواهر مادری . خواهر ابی تنها. خواهر امی تنها.
ناخواهان شدنلغتنامه دهخداناخواهان شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زهد. (دهار). زهادت . (مجمل ).
ناخواهانلغتنامه دهخداناخواهان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) ناخوش . نادلپسند. غیرمطلوب . (ناظم الاطباء). || ناخواه . بی میل . که خواستار نیست : هر چند دل سلطان ناخواهان است اریارق را و غازی را خواهان . (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir="ltr"
ناخواهانیلغتنامه دهخداناخواهانی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) زهد. (منتهی الارب ). کراهت . نفرت . (یادداشت مؤلف ). بی رغبت شدن . نخواستن . عمل ناخواهان .
ناخواهریلغتنامه دهخداناخواهری . [ خوا / خا هََ ] (اِ مرکب ) خواهر پدری . خواهر مادری . خواهر ابی تنها. خواهر امی تنها.
خواه و ناخواهلغتنامه دهخداخواه و ناخواه . [ خوا / خا هَُ خوا / خا ] (ق مرکب ) طوعاً ام کرهاً.کام و ناکام . چار و ناچار. (یادداشت بخط مؤلف ). برخلاف یا موافق میل و خواهش و رضا.
ثناخواهلغتنامه دهخداثناخواه . [ ث َ خوا / خا ] (نف مرکب ) مدح جوی : دل اختر از جان هواخواه اوست زبان زمانه ثناخواه اوست .اسدی .