ناخوش دیدارلغتنامه دهخداناخوش دیدار. [ خَوش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) کریه المنظر. بدصورت . که روئی خوش ندارد. صاحب منتهی الارب آرد: قفدر؛ زشت پیکر ناخوش دیدار.
ناخوشلغتنامه دهخداناخوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) دلتنگ . ناشادمان . آزرده . رنجیده . ناخشنود. ناراضی . (ناظم الاطباء). ناراضی . غمگین . (فرهنگ نظام ). نژند. غمین . ناپدرام . که خوش نیست : در آن جای جای تو آتش بودبه دنیا دل
ناخوش رویلغتنامه دهخداناخوش روی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) ناخوش دیدار. ترشروی . مقابل خوشروی . رجوع به خوشروی شود.
قفدرلغتنامه دهخداقفدر. [ ق َ دَ ] (ع ص ) زشت پیکر ناخوش دیدار. (منتهی الارب ). قبیح منظر. (اقرب الموارد). قفندر. (منتهی الارب ). و رجوع به قفندر شود.
کریه رویلغتنامه دهخداکریه روی . [ ک َ ] (ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت . ناخوش دیدار. بدگِل : گوریست سیاه رنگ دهلیزم خوکیست کریه روی دربانم . مسعودسعد.رجوع به کریه منظر شود.
قفندرلغتنامه دهخداقفندر. [ ق َ ف َ دَ ] (ع ص ) زشت پیکر ناخوش دیدار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قفدر شود. || درشت سخت سر. (منتهی الارب ). شدیدالرأس . (اقرب الموارد). || خردسر. || سطبرپا. || کوتاه بالا گرداندام . || سپید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کریه منظرلغتنامه دهخداکریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد. سعدی .ده بیست نفر از جرگه
ناخوشلغتنامه دهخداناخوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) دلتنگ . ناشادمان . آزرده . رنجیده . ناخشنود. ناراضی . (ناظم الاطباء). ناراضی . غمگین . (فرهنگ نظام ). نژند. غمین . ناپدرام . که خوش نیست : در آن جای جای تو آتش بودبه دنیا دل
ناخوشلغتنامه دهخداناخوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) دلتنگ . ناشادمان . آزرده . رنجیده . ناخشنود. ناراضی . (ناظم الاطباء). ناراضی . غمگین . (فرهنگ نظام ). نژند. غمین . ناپدرام . که خوش نیست : در آن جای جای تو آتش بودبه دنیا دل