نادید گشتنلغتنامه دهخدانادید گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ناپدید شدن . ناپیدا شدن . از نظر ناپدید شدن . پنهان شدن : روز چون قارون همی نادید گشت اندر زمین شب چو اسکندر همی لشکر کشید اندر زمان .فرخی .
ناپدیدلغتنامه دهخداناپدید. [ پ َ ] (ص مرکب ) ناپیدا. (آنندراج ). پیدا نشده . (ناظم الاطباء). نهفته . پنهان . خفی . غیربارز. ناپدیدار. نامشهود. غایب : پدید تنبل او ناپدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب . رودکی .که اکنون شما ر
ناضدلغتنامه دهخداناضد. [ ض ِ ] (ع ص ) آنکه متاع و کالا را روی هم می چیند. (ناظم الاطباء). (اقرب الموارد): نضد متاعه نضداً؛ بر روی هم نهاد رخت را. (منتهی الارب ).
فنادیدلغتنامه دهخدافنادید. [ ف َ ] (ع اِ) ج ِ فندأیة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به فندأیة شود.
قنادیدلغتنامه دهخداقنادید. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قِندید. (اقرب الموارد). روش و راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).جاء بالامر علی قنادیده ؛ ای وجهه . (اقرب الموارد).
انادیدلغتنامه دهخداانادید. [ اَ ] (ع اِ) پراکنده بهر سوی : ذهبوا انادید؛ بهرسوی پراکنده رفتند، و همچنین است ذهبوا تنادید. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنادیدلغتنامه دهخداتنادید.[ ت َ ] (ع ص ) ذهبوا تنادید؛ بهر سو پراکنده رفتند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).