نارسیدلغتنامه دهخدانارسید. [ رَ ] (ن مف مرکب ) نرسیده . کال . نارس . نارسیده . || کودک . نابالغ. تازه سال . اندک سال : چو افراسیابش به هامون بدیدشگفتید از آن کودک نارسید. فردوسی .کس اندر جهان کودکی نارسیدبدین شیرمردی و گردی ندید.
نارسیدفرهنگ فارسی عمید۱. نارس.۲. نابالغ: ◻︎ کس اندر جهان کودک نارسید / بدان شیرمردی و گردی ندید (فردوسی: ۱/۲۷۱).
نورسیدلغتنامه دهخدانورسید. [ ن َ / نُو رَ ] (ن مف مرکب ) نورسیده . نوشکفته . تازه دمیده . نورس : که آن ناشکفته گل نورسیدهمی گشت بر باد چون شنبلید. عنصری . || نوجوان . جوان تازه سال . ناپخته و نامجرب
ناآراستلغتنامه دهخداناآراست . (ص مرکب ) به معنی ناصاف . مقابل آراسته و آراست : زرّیع؛ آنچه خود بروید از دانه ٔ افتاده وقت درو در زمین ناهموار ناآراست . (منتهی الارب ). رجوع به آراست و آراسته و ناآراسته شود.
ناراستلغتنامه دهخداناراست . (ص مرکب ) چیزی که راست نباشد. (ناظم الاطباء). کژ. کج . کج و معوج . غیرمستقیم . مقابل راست به معنی مستقیم : سطح بر دوگونه است یکی راست و یکی ناراست تا جسم چگونه باشد اگر جسم راست بودسطح راست بود اگر جسم کژ بود سطح کژ باشد. (التفهیم ). || ناهموا
نارسیدهلغتنامه دهخدانارسیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + رسیده (اسم مفعول از رسیدن ). (حاشیه ٔ برهان قاطعدکتر معین ). آنکه هنوز نرسیده و وارد نشده باشد. (ناظم الاطباء). نرسیده . واصل نشده . نیامده : به رستم چنین
نارسیدنیلغتنامه دهخدانارسیدنی . [ رَ دَ ] (ص لیاقت )که قابل رسیدن نباشد. که نتوان به آن رسید. مقابل رسیدنی . || که رسیدنی نیست . که نمی رسد. که نخواهد رسید. که نتواند رسید. رجوع به رسیدنی شود.
نارسیدنلغتنامه دهخدانارسیدن . [ رَ دَ ] (مص منفی ) نرسیدن . مقابل رسیدن . رجوع به رسیدن شود : بر نارسیدن از چه وچند و چون عارست نورسیده ٔ برنا را.ناصرخسرو.
نارسیدگیلغتنامه دهخدانارسیدگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ناآزموده کاری . نابالغی . (آنندراج ). ناتمامی . کامل نشدگی . (ناظم الاطباء). صغر. اندک سالی . بی تجربگی . رسیده و کامل و بالغ نبودن . || خامی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کالی . نارسی . ناپختگی .
آرام دللغتنامه دهخداآرام دل . [ م ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مایه ٔتسلی خاطر. مایه ٔ امید. معشوق . معشوقه : یکی تخته ٔ جامه هم نابریددو آرام دل کودک نارسیدروان را همی لعلشان نوش دادبیاورد و یکسر بشیدوش داد. فردوسی .هرچند
نابریدلغتنامه دهخدانابرید. [ ب ُ ] (ن مف مرکب ) ختنه ناکرده . غیرمختون . (ناظم الاطباء). کسی که ختنه اش نکرده باشند و این در مقام تحقیر و تهوین گویند. (آنندراج ) : کنون قطع به حرف آن نابریدکه در آخرقصه خواهی شنید. حاجی محمدخان قدسی (از آنندر
شیرمردیلغتنامه دهخداشیرمردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) صفت شیرمرد. شجاعت و دلیری . دلاوری و پهلوانی و مردانگی : که کس در جهان کودکی نارسیدبدین شیرمردی و گردی ندید. فردوسی .هَمَت شیرمردی هم اورنگ و پندزمانه پناهی زمانه گزند. <p cla
کودکلغتنامه دهخداکودک . [ دَ ] (ص ) کوچک . صغیر. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی ، کوتک بمعنی صغیر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). صورت دیگر آن کوچک است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوچک شود. || (اِ) طفل و بچه خواه پسر باشد و یا دختر. (ناظم الاطباء). فرزندی که به حد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر
نالغتنامه دهخدانا. (پیشوند) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. (غیاث ). بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه دردمند و هوشیار که نادردمند و ناهوشیار خوانند. (آنندراج ). از ادات نفی و سلب است ، اوستائی n
نارسیدهلغتنامه دهخدانارسیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + رسیده (اسم مفعول از رسیدن ). (حاشیه ٔ برهان قاطعدکتر معین ). آنکه هنوز نرسیده و وارد نشده باشد. (ناظم الاطباء). نرسیده . واصل نشده . نیامده : به رستم چنین
نارسیدنیلغتنامه دهخدانارسیدنی . [ رَ دَ ] (ص لیاقت )که قابل رسیدن نباشد. که نتوان به آن رسید. مقابل رسیدنی . || که رسیدنی نیست . که نمی رسد. که نخواهد رسید. که نتواند رسید. رجوع به رسیدنی شود.
نارسیدنلغتنامه دهخدانارسیدن . [ رَ دَ ] (مص منفی ) نرسیدن . مقابل رسیدن . رجوع به رسیدن شود : بر نارسیدن از چه وچند و چون عارست نورسیده ٔ برنا را.ناصرخسرو.
نارسیدگیلغتنامه دهخدانارسیدگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ناآزموده کاری . نابالغی . (آنندراج ). ناتمامی . کامل نشدگی . (ناظم الاطباء). صغر. اندک سالی . بی تجربگی . رسیده و کامل و بالغ نبودن . || خامی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کالی . نارسی . ناپختگی .