نازکشلغتنامه دهخدانازکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) از: ناز + کش . به معنی کشنده ٔ ناز. آنکه ناز می کشد. که تحمل ناز می کند. تیمارخوار : ای به زمین بر چو فلک نازنین نازکشت هم فلک و هم زمین . نظامی .د
نازکشیلغتنامه دهخدانازکشی . [ ک َ / ک ِ ](حامص مرکب ) ناز کشیدن . تحمل ناز کردن : کزشگرفی و دلبری و خوشی بود یاری سزای نازکشی .نظامی .
نازکشیلغتنامه دهخدانازکشی . [ ک َ / ک ِ ](حامص مرکب ) ناز کشیدن . تحمل ناز کردن : کزشگرفی و دلبری و خوشی بود یاری سزای نازکشی .نظامی .
نازخرلغتنامه دهخدانازخر. [ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار ناز. نازبردار. که تحمل ناز معشوق کند. که ناز کسی را می کشد. نازکش .
صبورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ر، شکیبا، باحوصله، خوددار، حلیم، صابر، بیشتاب، پرشکیب، متحمل رام، نرم، سلیم، افتاده نازکش، بلاکش متساهل صبورانه ◄ سرفرصت
سیمالغتنامه دهخداسیما. (ع اِ)نشان و علامتی که شناخته شود بدان خیر و شر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نشان . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). نشان . علامت . (منتهی الارب ) : اگر تو راست میگویی که فعل مرد و زن باشدچرا شکل تو
انبازیلغتنامه دهخداانبازی . [ اَم ْ ] (حامص ) مزیدعلیه انباز. (آنندراج ). شرکت . (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء). شرکت در امور مادی و معنوی . همکاری . همدستی . (فرهنگ فارسی معین ). شرک . (دهار). شرکت . مشارکت . تشارک . اشتراک . (یادداشت مؤلف ). شراکت . (آنندراج ). خلطه . شقص . شقیص . (منتهی الا
بازکشیدنلغتنامه دهخدابازکشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) از چیزی خودداری کردن . اجتناب ورزیدن . دوری کردن . تجنب . احتراز. پرهیز کردن : روانت مرنجان و مگداز تن ز خون ریختن بازکش خویشتن . فردوسی .و چ
نازکشیلغتنامه دهخدانازکشی . [ ک َ / ک ِ ](حامص مرکب ) ناز کشیدن . تحمل ناز کردن : کزشگرفی و دلبری و خوشی بود یاری سزای نازکشی .نظامی .