نازکیلغتنامه دهخدانازکی . [ زُ ] (حامص ) نرمی . ملایمت . (ناظم الاطباء) : تا بر تو برگ گل نزند دست روزگاربختت بپروراند در ناز و نازکی . سوزنی . || باریکی . || دقت . (ناظم الاطباء). ظرافت : در آن خدمت بغای
نیازکیلغتنامه دهخدانیازکی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به نیازه است . رجوع به نیازه شود. || لعل نیازکی ، رجوع به پیازکی شود. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به الجماهر صص 81 - 83 شود.
دل نازکیلغتنامه دهخدادل نازکی . [ دِ زُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دل نازک . دل نازک بودن . نازکدلی . رقت قلب . رجوع به دل نازک شود.
نازکی استرآبادیلغتنامه دهخدانازکی استرآبادی . [ زُ ی ِ اِ ت ِ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . سام میرزا آرد: «ازاولاد حافظ سعد است مردی عاشق پیشه و دل ریش و در سلوک درویشی است ». او راست :باغبان از گل حدیثی گفت و از گلزار خویش عارضش دید و پشیمان گشت از گفتار خویش .و نیز رجوع به صبح گلشن ص <s
نازکی تبریزیلغتنامه دهخدانازکی تبریزی . [ زُ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . سام میرزا صفوی آرد: «به تاج دوزی مشغول است » . او راست :داغ بر دست خود آن سیم بدن می سوزدداغ او می نهد اما دل من می سوزد.رجوع به قاموس الاعلام ج 6 ص <span class="hl" dir
نازکی خراسانیلغتنامه دهخدانازکی خراسانی . [ زُ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نازک خراسانی . از شاعران قرن دهم و معاصر با جامی است . امیر علیشیر آرد: «درویش نازک [ در نسخه ٔ ترکی ، نازکی ] از جمله ٔ آدمیزادهای خراسان است و پدرش حکومت هری کرده و خودش نیز مدتی سپاهی بود و آخر ترک کرد وکپنک پوش شد» . از اوست :منم
دل نازکیلغتنامه دهخدادل نازکی . [ دِ زُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دل نازک . دل نازک بودن . نازکدلی . رقت قلب . رجوع به دل نازک شود.
نازکی استرآبادیلغتنامه دهخدانازکی استرآبادی . [ زُ ی ِ اِ ت ِ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . سام میرزا آرد: «ازاولاد حافظ سعد است مردی عاشق پیشه و دل ریش و در سلوک درویشی است ». او راست :باغبان از گل حدیثی گفت و از گلزار خویش عارضش دید و پشیمان گشت از گفتار خویش .و نیز رجوع به صبح گلشن ص <s
نازکی تبریزیلغتنامه دهخدانازکی تبریزی . [ زُ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . سام میرزا صفوی آرد: «به تاج دوزی مشغول است » . او راست :داغ بر دست خود آن سیم بدن می سوزدداغ او می نهد اما دل من می سوزد.رجوع به قاموس الاعلام ج 6 ص <span class="hl" dir
نازکی خراسانیلغتنامه دهخدانازکی خراسانی . [ زُ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نازک خراسانی . از شاعران قرن دهم و معاصر با جامی است . امیر علیشیر آرد: «درویش نازک [ در نسخه ٔ ترکی ، نازکی ] از جمله ٔ آدمیزادهای خراسان است و پدرش حکومت هری کرده و خودش نیز مدتی سپاهی بود و آخر ترک کرد وکپنک پوش شد» . از اوست :منم
نازکی نهاوندیلغتنامه دهخدانازکی نهاوندی . [ زُ ی ِ ن َ وَ ] (اِخ ) از شاعران اواخر قرن دهم است . صادقی کتابدار آرد: «عجب شاعری تند بدیهه بود و عجب تر آنکه شصت ویک جلد کتاب تصنیف کرده ولی یک بیت از آنها مشهور نشده است . این رباعی از اوست :در دل چو خیالت ای سمنبر گرددصد عیش نهان مرا میسرگردد
رهادةلغتنامه دهخدارهادة. [ رَ دَ ] (ع اِمص ) نازکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نازکی و نرمی . (از اقرب الموارد).
نازکی استرآبادیلغتنامه دهخدانازکی استرآبادی . [ زُ ی ِ اِ ت ِ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . سام میرزا آرد: «ازاولاد حافظ سعد است مردی عاشق پیشه و دل ریش و در سلوک درویشی است ». او راست :باغبان از گل حدیثی گفت و از گلزار خویش عارضش دید و پشیمان گشت از گفتار خویش .و نیز رجوع به صبح گلشن ص <s
نازکی تبریزیلغتنامه دهخدانازکی تبریزی . [ زُ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . سام میرزا صفوی آرد: «به تاج دوزی مشغول است » . او راست :داغ بر دست خود آن سیم بدن می سوزدداغ او می نهد اما دل من می سوزد.رجوع به قاموس الاعلام ج 6 ص <span class="hl" dir
نازکی خراسانیلغتنامه دهخدانازکی خراسانی . [ زُ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نازک خراسانی . از شاعران قرن دهم و معاصر با جامی است . امیر علیشیر آرد: «درویش نازک [ در نسخه ٔ ترکی ، نازکی ] از جمله ٔ آدمیزادهای خراسان است و پدرش حکومت هری کرده و خودش نیز مدتی سپاهی بود و آخر ترک کرد وکپنک پوش شد» . از اوست :منم
نازکی مراغه ایلغتنامه دهخدانازکی مراغه ای . [ زُ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) مؤلف دانشمندان آذربایجان به نقل از منتخب التواریخ آرد: از سخنوران قرن ششم هجری بوده ، اشعار ذیل از قصیده ای است که در مدح معزالدین محمدبن سام غوری گفته است :شه معزالدین کز دولت اوست همچو گلدسته فلک بسته میان رفت بر تخت چ
نازکی نهاوندیلغتنامه دهخدانازکی نهاوندی . [ زُ ی ِ ن َ وَ ] (اِخ ) از شاعران اواخر قرن دهم است . صادقی کتابدار آرد: «عجب شاعری تند بدیهه بود و عجب تر آنکه شصت ویک جلد کتاب تصنیف کرده ولی یک بیت از آنها مشهور نشده است . این رباعی از اوست :در دل چو خیالت ای سمنبر گرددصد عیش نهان مرا میسرگردد
دل نازکیلغتنامه دهخدادل نازکی . [ دِ زُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دل نازک . دل نازک بودن . نازکدلی . رقت قلب . رجوع به دل نازک شود.