ناسازوارلغتنامه دهخداناسازوار. (ص مرکب ) مخالف . غیرموافق . آنکه سازش ندارد. (ناظم الاطباء). مخالف . (دهار). منافی . مانعةالجمع. متباین . مباین . || سرکش . آنچه مطیع و رام نباشد. (ناظم الاطباء). || بدخوی . بدسلوک . ناموافق : ناشزه ؛ زن ناسازوار با شوی . (منتهی الارب ). || غیرمتناسب . ناموزون . (د
ناسازواریلغتنامه دهخداناسازواری . (حامص مرکب ) مخالفت . (دهار). مخالفت . عدم موافقت . اختلاف . منازعت . سرکشی . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). || تباین . بینونت . تنافی . منافات . عدم توافق . تضاد.
ناسازواری کردنلغتنامه دهخداناسازواری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت نکردن . گردنکشی کردن . (از ناظم الاطباء). || بدسلوکی . بدرفتاری . دشمن خوئی . || ناسازگاری کردن . سازگاری نداشتن . رجوع به ناسازوار شود.
ناسزاوارلغتنامه دهخداناسزاوار. [ س َ ] (ص مرکب ) ناسزا. نالایق . (آنندراج ). چیزی که سزاوار و لایق نباشد.(ناظم الاطباء). نادرخور. مقابل سزاوار : تن مرد نادان ز گل خوارتربهر نیکئی ناسزاوارتر. فردوسی .تراست ملک و سزاوار آن توئی بیقین <br
ناسازواریلغتنامه دهخداناسازواری . (حامص مرکب ) مخالفت . (دهار). مخالفت . عدم موافقت . اختلاف . منازعت . سرکشی . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). || تباین . بینونت . تنافی . منافات . عدم توافق . تضاد.
ناسازواری کردنلغتنامه دهخداناسازواری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت نکردن . گردنکشی کردن . (از ناظم الاطباء). || بدسلوکی . بدرفتاری . دشمن خوئی . || ناسازگاری کردن . سازگاری نداشتن . رجوع به ناسازوار شود.
ناهمسازلغتنامه دهخداناهمساز. [ هََ ] (ص مرکب ) ناساز. ناسازوار. ناسازگار. غیرمتناسب . بی تناسب . ناهم جور. || ناهم کوک .
وخیمةلغتنامه دهخداوخیمة. [ وَ م َ ] (ع ص ) (ارض ...) زمین که گیاهش ناسازوار و ناگوارنده باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (بلدة...) شهر ناموافق باشندگان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شهری که برای سکنی ̍ ناسازوار باشد. رجوع به وخمة شود. || وخیم و کارهایی که انج
نه برجایلغتنامه دهخدانه برجای . [ ن َ ب َ ] (ص مرکب ) نابرجای . (فرهنگ خطی ). نابجا. بی جا : نه برجای هر کار ناسازواربود چون پلی ز آن سوی جویبار.اسدی .
ذئرلغتنامه دهخداذئر. [ ذَ ءِ ] (ع ص ) دلیر و خشمناک . (منتهی الارب ). خشمناک . غضبان . || نفور. أنِف . || دلیر. || امراءة ذَئِر؛ زنی ناسازوار با شوی . ذائر.
ناسازواری کردنلغتنامه دهخداناسازواری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت نکردن . گردنکشی کردن . (از ناظم الاطباء). || بدسلوکی . بدرفتاری . دشمن خوئی . || ناسازگاری کردن . سازگاری نداشتن . رجوع به ناسازوار شود.
ناسازواریلغتنامه دهخداناسازواری . (حامص مرکب ) مخالفت . (دهار). مخالفت . عدم موافقت . اختلاف . منازعت . سرکشی . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). || تباین . بینونت . تنافی . منافات . عدم توافق . تضاد.