ناشتابلغتنامه دهخداناشتاب . [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، اِ) به معنی ناشتا و ناهار است که از صبح باز چیزی نخوردن باشد. (برهان قاطع) : هرگه که عالمی را بینم به هر مرادجود تو سیر کرده و من ناشتاب تو. مسعودسعد.یا
ناشتابلغتنامه دهخداناشتاب . [ ش ِ ] (ص مرکب ) بی شتاب . آهسته . شکیبا. صابر. صبور. (ناظم الاطباء). ناشتابان . آنکه درنگ می کند و شتاب نمی کند.
ناشتابیلغتنامه دهخداناشتابی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) آهستگی . شکیبائی . صبوری . (ناظم الاطباء). شتاب نکردن . عمل ناشتاب . رجوع به ناشتاب شود.
ناشتابانلغتنامه دهخداناشتابان . [ ش ِ ] (ص مرکب ) شکیبا. که عجول و شتابان نیست . مقابل شتابان . رجوع به شتابان شود.
ناشتالغتنامه دهخداناشتا. [ ش ْ /ش ِ ] (ص ) ناهار را گویند که از بامداد باز چیزی نخوردن است . (برهان قاطع) . به معنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آن را ناشتاب نیز گویند. (انجمن آرا). کسی که از صبح چیزی نخورده باشد. (فرهنگ نظام ) . گرسنه بودن یعنی نهار م
میزیدنلغتنامه دهخدامیزیدن . [ دَ ] (مص ) میختن . آب تاختن . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). شاشیدن و بول کردن . (ناظم الاطباء). ادرار کردن . شاشیدن . آب تاختن . شاش کردن . (یادداشت مؤلف ). به معنی شاشیدن و بول کردن است . (از آنندراج ). به معنی بول کردن و شاشیدن باشد. (برهان ) :
غلغتنامه دهخداغ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمریة، ونیز از حروف روادف است
ناشتابیلغتنامه دهخداناشتابی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) آهستگی . شکیبائی . صبوری . (ناظم الاطباء). شتاب نکردن . عمل ناشتاب . رجوع به ناشتاب شود.
ناشتابانلغتنامه دهخداناشتابان . [ ش ِ ] (ص مرکب ) شکیبا. که عجول و شتابان نیست . مقابل شتابان . رجوع به شتابان شود.