ناشولغتنامه دهخداناشو. [ ش َ / ش ُ شُو ] (نف مرکب ) ناشونده . محال . ممتنع. (آنندراج ) (انجمن آرا). آنکه وجود ندارد. محال . غیرممکن . (ناظم الاطباء).
ناشوفرهنگ فارسی عمیدناشدنی؛ نشدنی؛ محال؛ غیرممکن.ناشور۱. (صفت مفعولی) ناشسته؛ شستهنشده.۲. (اسم) پارچۀ نخی چرکتاب، مانند متقال.
ناسولغتنامه دهخداناسو. [ س َ ] (اِخ ) پایتخت جزایر باهاما که 13000 تن جمعیت دارد و در جزیره ٔ نیو پرویدانس قرار دارد.
ناسولغتنامه دهخداناسو. [ س َ ] (اِخ ) امپراطورغرب (1292 - 1298 م .). است که در جنگ با آلبرت اطریش شکست خورد و کشته شد.
ناسولغتنامه دهخداناسو. [ س َ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ اورانژ که از سال 1533 تا1584 م . فرمانروائی کرد. او کوشش کرد که هلند را ازتسلط اسپانیا نجات دهد و در نتیجه ٔ ترور کشته شد.
ناسولغتنامه دهخداناسو. [ س ُ ] (اِخ ) یکی از شهرهای قدیم آلمان (پروس ) در کنار رودخانه ٔ لاهْن از شعب رود راین .
ناشورلغتنامه دهخداناشور. (اِ) قسمی پارچه ٔ سفید پنبه ای لطیف تر از کرباس و شبیه به متقال . پارچه ای لطیف تر از کرباس و خشن تر از چلوار.
ناشوالغتنامه دهخداناشوا. [ ش َ / ش ُ ] (نف مرکب ) آنکه وجود ندارد. محال . غیرممکن . ناشو. (ناظم الاطباء) . رجوع به ناشو شود.
ناشوائیلغتنامه دهخداناشوائی . [ ش َ / ش ُ ] (حامص مرکب ) عدم امکان . عدم وجود. (ناظم الاطباء) . رجوع به ناشو و ناشوا شود.
ناشوهریلغتنامه دهخداناشوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) حالت بی شوهری و بی نکاحی زن و مجردی . (ناظم الاطباء).
محالفرهنگ فارسی عمید۱. ناشدنی؛ ناشو؛ غیرممکن.۲. (اسم) [قدیمی] سخن بیسروته و ناممکن.۳. [قدیمی] زشت.۴. [قدیمی] نادرست.
ناشدنیلغتنامه دهخداناشدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشو. غیرممکن . (آنندراج ) (از فرهنگ فرنگ ). محال . ناممکن . چیزی که مقدر نشده باشد. (ناظم الاطباء). ممتنع. نشدنی . ناممکن . مستحیل : اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست آن است که من ترا فراموش کنم . <p class="auth
ناشورلغتنامه دهخداناشور. (اِ) قسمی پارچه ٔ سفید پنبه ای لطیف تر از کرباس و شبیه به متقال . پارچه ای لطیف تر از کرباس و خشن تر از چلوار.
ناشوالغتنامه دهخداناشوا. [ ش َ / ش ُ ] (نف مرکب ) آنکه وجود ندارد. محال . غیرممکن . ناشو. (ناظم الاطباء) . رجوع به ناشو شود.
ناشوائیلغتنامه دهخداناشوائی . [ ش َ / ش ُ ] (حامص مرکب ) عدم امکان . عدم وجود. (ناظم الاطباء) . رجوع به ناشو و ناشوا شود.
ناشوهریلغتنامه دهخداناشوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) حالت بی شوهری و بی نکاحی زن و مجردی . (ناظم الاطباء).