ناصوابلغتنامه دهخداناصواب . [ ص َ ] (ص مرکب ) غلط. خطا. خبط. (ناظم الاطباء). نادرست . غیرصحیح . نابجا. مقابل صواب : امیر گفت این همه ناصواب است که خواجه می گوید و این کارها به تن خویش پیش خواهم گرفت . (تاریخ بیهقی ص 267). اکنون چنین مصیب
ناصوابفرهنگ مترادف و متضاداشتباه، باطل، دروغ، سهو، کذب، نابجا، ناپسندیده، ناحق، نادرست، ناراست ≠ صواب
نشوبلغتنامه دهخدانشوب . [ ن ُ ] (ع مص ) بسته شدن و درآویختن . (آنندراج ). بسته شدن در چیزی . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). نشب . (منتهی الارب ). رجوع به نَشب شود. || (اِ) ج ِ نَشَب . رجوع به نَشَب شود.