ناضجلغتنامه دهخداناضج . [ ض ِ ] (ع ص ) گوشت پخته و میوه ٔ رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه که رسیده و پخته است و خوردنش مطبوع باشد. (از اقرب الموارد). نضیج . (المنجد) . رسیده ، مقابل کال به معنی ناپخته و نارس .
گنادیشلغتنامه دهخداگنادیش . [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان که در 40000 گزی باختر زرند و 16000گزی خاور راه مالرو زرند به راور قرار گرفته است . سکنه ٔ آن 27 تن ا
غير ناضجدیکشنری عربی به فارسینا بالغ , نارس , رشد نيافته , نابهنگام , بي تجربه , پيش رس , قبل از موقع
چندشلغتنامه دهخداچندش . [ چ ِ دِ ] (اِ) لرز تند که با سرما نبود. لرزش نامطبوعی که در اعصاب آدمی پیدا شود، آنگاه که کاردی یا شیشه ٔ نوک تیزی را برشیشه و امثال آن کشند. حالتی نامطبوع که از دیدن جراحتی صعب یا شنیدن آواز کشیده شدن نوک تیزی بر فلز وچوب سخت یا چیزی دیگر مزاجهای عصبانی را دست دهد.<b
گندشلغتنامه دهخداگندش . [ گ َ دِ ] (اِ) گندش و گندک ، گوگرد. ظاهراً هندی است . (فرهنگ رشیدی ). گوگرد را گویند و آن دو قسم میشود: احمر و ابیض . گوگرداحمر یک جزو از اجزای اکسیر است و گوگرد ابیض یک جزو از اجزای باروت . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گند وگندک و گوگرد شود. در الفاظالادویه گندهگ بمع
گنگدیزلغتنامه دهخداگنگدیز. [ گ َ ] (اِخ ) گنگ دز. گنگ دژ : ز گنگدیز به فرمان شاه بستاندهزار پیل دمان هر یکی چو حصن حصین . فرخی .و رجوع به گنگ دزو گنگ دژ شود.
غير ناضجدیکشنری عربی به فارسینا بالغ , نارس , رشد نيافته , نابهنگام , بي تجربه , پيش رس , قبل از موقع
غير ناضجدیکشنری عربی به فارسینا بالغ , نارس , رشد نيافته , نابهنگام , بي تجربه , پيش رس , قبل از موقع