ناظورةلغتنامه دهخداناظورة. [ رَ ] (ع اِ) مهتر که در هر امور منتظر او باشند، واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مهتری که در همه ٔ کارها منتظر وی باشند. (ناظم الاطباء). نظورة. نظیرة. نظور. السید ینظر الیه . (معجم متن اللغة). ناظور. (از المنجد). || محبوبه . م
نازوریلغتنامه دهخدانازوری . (حامص مرکب ) بی طاقتی . (آنندراج ). ضعف . سستی . (ناظم الاطباء). بی زور بودن .
ناجوریدیکشنری فارسی به انگلیسیclash, disagreement, discrepancy, diversity, impropriety, ineptness, maladjustment, misfit, spottiness, variance
ناظورلغتنامه دهخداناظور. (ع اِ) باغبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناطور. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نگهبان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || نظاره . (المنجد). || مهتر قوم که مورد نظر ایشان باشد. سیدالقوم المنظور الیه منهم . (اقرب الموارد) (از المنجد). ناظورة. رجوع به نا
نظورةلغتنامه دهخدانظورة. [ ن َ رَ ] (ع ص ، اِ) نظور. نظیرة. ناظورة. (متن اللغة). رجوع به ناظورة و نظور شود. || دیدبان لشکر. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طلیعة. (متن اللغة): نظورة الجیش ؛ طلیعه ٔ سپاه . (از اقرب الموارد) (از المنجد). طلیعه . پیش رو لشکر. (ناظم الاطباء). نظیرة
نظیرةلغتنامه دهخدانظیرة. [ ن َ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث نظیر، به معنی مثل و شبیه است . (از متن اللغة). رجوع به نظیر شود. || مهتر قوم که مردم در همه ٔ کارها به وی نگرند و دست نگر او باشند . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). نظورة. نظور. ناظورة. (متن اللغة). رجوع به ناظورة و نظور
هارونلغتنامه دهخداهارون . (اِخ ) ابن بهاءالدین المرجانی القازانی ، شهاب الدین (1233-1306 هَ . ق .). فقیه مالکی و از اهالی قازان (در روسیه ) است .وی در کودکی به سمرقند و بخارا کوچ کرد. تألیفاتی دارد که از آنجمله : «خزانةالحواش