ناقل

nāqel

معنی

۱. نقل‌کننده؛ روایت‌کننده.
۲. جابه‌جاکننده.

مترادف

۱. راوی، مورخ، نقال
۲. ساری، منتقلکننده
۳. حامل

جست‌وجوی دقیق

ناقل

لغت‌نامه دهخدا

ناقل . [ ق ِ ] (اِخ ) ابن عبید. محدث است . (منتهی الارب ).

ناقل

ناقل . [ ق ِ ] (ع ص ) برنده ٔ چیزی از جائی به جائی . (فرهنگ نظام ). از جائی به جائی برنده . (آنندراج ). آنکه چیزی را از جائی به جائی می برد. برنده و بردارنده و حمل کننده و کسی که چیزی را از جائی به جائی می برد. (ناظم الاطباء). از جائی به جائی برنده . جابجاکننده ٔ چیزی . || رو

ناقل

دیکشنری عربی به فارسی

برنامه , حامل ميکرب , دستگاه کارير , حامل

ناقل

فرهنگ فارسی عمید

۱. نقل‌کننده؛ روایت‌کننده.۲. جابه‌جاکننده.

ناقل

دیکشنری فارسی به عربی

عربة

جست‌وجوی هم‌آوا

ناکل

لغت‌نامه دهخدا

ناکل . [ ک ِ ] (ع ص ) ترسنده ٔ سست و ضعیف دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الضعیف الجبان . (معجم متن اللغة) (از المنجد) (اقرب الموارد). ترسنده . || قاصر در امور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضعیف در کارها. || بازایستاده ٔ از سوگند. (منتهی الارب ) (ن

نَّأْکُلَ

فرهنگ واژگان قرآن

که بخوريم

ناقل الملکية

دیکشنری عربی به فارسی

حواله دهنده , واگذار کننده , انتقال دهنده

بافۀ ناقل

straw line/ strawline

واژه‌های مصوب فرهنگستان

بافۀ سبکی که برای تغییر دادن محل سایر بافه‌ها یا جعبه‌قرقره‌ها به کار میرود متـ . کابل ناقل

رِنای ناقل

transfer RNA

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مولکول کوچک رِن‍ا که دارای یک پادرمزه است و رمزۀ ویژه‌ای را در رِنای پیک‌ شناسایی می‌کند و از یک انتها با اتصال به یک آمینواسید خاص آن را به زنجیرۀ پلی‌پپتیدی درحال‌ساخت اضافه می‌کند اختـ . رِنان tRNA

جست‌وجوی مشابه

ناقلا

لغت‌نامه دهخدا

ناقلا. [ ق ُ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، گربز. محتال . زرنگ . حقه . جربز. متقلب . ناراست . حقه باز.

ناقلائی

لغت‌نامه دهخدا

ناقلائی . [ ق ُ ] (حامص مرکب ) زرنگی . شیطنت . بدجنسی . حقه بازی . گربزی . زیرکی . رندی . عمل و صفت ناقلا.

ناقلة

لغت‌نامه دهخدا

ناقلة. [ ق ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث ناقل است . (از فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد). || مردم از جائی به جائی رونده ، خلاف قطان . (منتهی الارب ). ضدالقاطنین . (معجم متن اللغة). مردمی که از جائی به جائی روند و ساکن و متوطن در جائی نباشد، خلاف قطان . (ناظم الاطباء). ج ، نواقل . || کس

ناقلة

دیکشنری عربی به فارسی

کشتي نفت کش , تانک , اتومبيل نفش کش

ناقلا

فرهنگ فارسی عمید

زیرک؛ رند.

جست‌وجوی متن

نقله

فرهنگ فارسی عمید

= ناقل

spunkless

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ناقل

حامل میکرب

دیکشنری فارسی به عربی

ناقل

دستگاه کاریر

دیکشنری فارسی به عربی

ناقل

رِنان

tRNA

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← رِنای ناقل

جست‌وجوی هم‌آغاز

ناقلا

لغت‌نامه دهخدا

ناقلا. [ ق ُ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، گربز. محتال . زرنگ . حقه . جربز. متقلب . ناراست . حقه باز.

ناقلائی

لغت‌نامه دهخدا

ناقلائی . [ ق ُ ] (حامص مرکب ) زرنگی . شیطنت . بدجنسی . حقه بازی . گربزی . زیرکی . رندی . عمل و صفت ناقلا.

ناقلة

لغت‌نامه دهخدا

ناقل الملکية

دیکشنری عربی به فارسی

حواله دهنده , واگذار کننده , انتقال دهنده

ناقلة

دیکشنری عربی به فارسی

کشتي نفت کش , تانک , اتومبيل نفش کش

جست‌وجوی هم‌قافیه

مناقل

لغت‌نامه دهخدا

مناقل . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنقَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به منقل شود. || ج ِ مِنقَلة. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به منقلة شود.

مناقل

لغت‌نامه دهخدا

مناقل . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) اسب تیزدو. (ناظم الاطباء): فرس مناقل و مِنقال و مِنقَل ؛ اسبی که در رفتن زود بزود دست و پا را بردارد. (از اقرب الموارد). رجوع به معنی دوم مدخل بعد شود.

تناقل

لغت‌نامه دهخدا

تناقل . [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) مر یکدیگر را نقل کردن خبر وبیان نمودن . (ناظم الاطباء). نقل کردن حدیث بعضی از بعض دیگر، و تنازع کردن در آن . (از اقرب الموارد).

بافۀ ناقل

straw line/ strawline

واژه‌های مصوب فرهنگستان

بافۀ سبکی که برای تغییر دادن محل سایر بافه‌ها یا جعبه‌قرقره‌ها به کار میرود متـ . کابل ناقل

رِنای ناقل

transfer RNA

واژه‌های مصوب فرهنگستان

درپیوند

بیشتر بدانید

ناقل

nāqel

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ واژگان قرآن

دیکشنری عربی به فارسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی متن

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به عربی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

دیکشنری عربی به فارسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان