نامتناسبلغتنامه دهخدانامتناسب . [ م ُ ت َ س ِ ] (ص مرکب ) ناجور. ناموافق . ناهمانند. نامتجانس : یارا بهشت صحبت یاران همدم است دیدار یار نامتناسب جهنم است . سعدی .رقیب نامتناسب چه اهل صحبت تست که طبع او همه نیش و تو سربسر نوشی .
نامتناسبفرهنگ فارسی عمیدناموافق؛ ناجور: ◻︎ یارا بهشت صحبت یاران همدم است / دیدار یار نامتناسب جهنم است (سعدی۲: ۳۴۶).
نامتناسبفرهنگ مترادف و متضادبیجا، بیقواره، نابجا، ناشایسته، نامتجانس، نامناسب، ناهماهنگ ≠ متناسب، هماهنگ
تسهیم نامتناسبdisproportionationواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی اتمها یا الکترونهای ظرفیتِ بین اتم یا یونهای یکسان بهگونهایکه محصولات متفاوت حاصل شود
تسهیم نامتناسبdisproportionationواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی اتمها یا الکترونهای ظرفیتِ بین اتم یا یونهای یکسان بهگونهایکه محصولات متفاوت حاصل شود
درهم جوشلغتنامه دهخدادرهم جوش . [ دَ هََ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (آش ...) آشی مرکب از بسیاری چیزها و بیشتر نامتناسب و نامتلائم . آشی که حبوب و بقول گوناگون در وی کرده باشند. || مخلوطی از چیزهای نامتناسب با یکدیگر. مخلوطی از بسیار چیز نامتناسب . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به این ترکیب ذیل آش شود.
تسهیم نامتناسبdisproportionationواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی اتمها یا الکترونهای ظرفیتِ بین اتم یا یونهای یکسان بهگونهایکه محصولات متفاوت حاصل شود