نامستعدلغتنامه دهخدانامستعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ص مرکب ) بی استعداد. احمق . نادان . (ناظم الاطباء) : استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. (گلستان ). || ناآماده . غیرمهیا. نابسیجیده . که آماده و مستعد نیست .
نالایقفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیصلاحیت، بیعرضه، بیقابلیت، بیکفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب ۲. بیارج، کمبها ≠ شایسته، لایق، مستعد
ناآمادهلغتنامه دهخداناآماده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مقابل آماده . نامهیا. که حاضر و آماده نیست . ناساخته . نیاراسته . نابسیجیده . فراهم ناشده . نامستعد. رجوع به آماده شود.
مستعدفرهنگ مترادف و متضاد۱. زرنگ، باهوش، بااستعداد ۲. آماده، حاضر، مهیا ۳. سازور، سزاوار، قابل، لایق ۴. بارور، حاصلخیز ≠ غیرمستعد، نامستعد
حاضرفرهنگ مترادف و متضاد۱. حی، شاهد، موجود ≠ غایب ۲. آماده، فراهم، مهیا، دردسترس ≠ نامهیا ۳. مستعد ≠ نامستعد ۴. اکنون، زمان حال ≠ گذشته ۵. شهرنشین ≠ بادیه نشین، بادی ۶. در دسترس