نامعینلغتنامه دهخدانامعین . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ص مرکب ) چیزی که محقق و معین نباشد. || نامحدود. (ناظم الاطباء). نامشخص .
نامعیندیکشنری فارسی به انگلیسیdodgy, ill-defined, indefinite, indeterminable, indeterminate, nebulous, neutral, questionable, uncertain, undecided
نامعینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال معین، غیرقطعی، نامعلوم، مجهول، ناشناخته، گمنام، ناشناس ناامن، خطرناک
نومهنلغتنامه دهخدانومهن . [ ن َ م َ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد، در 58 هزارگزی شمال غربی مشهد بر سر راه قدیمی مشهد به قوچان ، درجلگه ٔ معتدل هوایی واقع است و230 تن سکنه دارد. آبش از قنا
صورت نامعینindefinite formواژههای مصوب فرهنگستانیک صورت درجۀ دوم که برخی از مقادیر آن مثبت و برخی از مقادیر آن منفی باشد
گونة نامعینindeterminate speciesواژههای مصوب فرهنگستانهر یک از آرایههای درتهدیدی که در یکی از چهار وضعیت منقرض یا درخطر یا آسیبپذیر یا کمیاب قرار میگیرد، اما اطلاعات کافی برای تخصیص وضعیت یا طبقة مشخصی به آن وجود ندارد
نامعینیلغتنامه دهخدانامعینی . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (حامص مرکب ) معین و معلوم نبودن . || نامحدودی . مشخص نبودن . رجوع به نامعین شود.
صورت نامعینindefinite formواژههای مصوب فرهنگستانیک صورت درجۀ دوم که برخی از مقادیر آن مثبت و برخی از مقادیر آن منفی باشد
گونة نامعینindeterminate speciesواژههای مصوب فرهنگستانهر یک از آرایههای درتهدیدی که در یکی از چهار وضعیت منقرض یا درخطر یا آسیبپذیر یا کمیاب قرار میگیرد، اما اطلاعات کافی برای تخصیص وضعیت یا طبقة مشخصی به آن وجود ندارد
نامعینیلغتنامه دهخدانامعینی . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (حامص مرکب ) معین و معلوم نبودن . || نامحدودی . مشخص نبودن . رجوع به نامعین شود.
صورت نامعینindefinite formواژههای مصوب فرهنگستانیک صورت درجۀ دوم که برخی از مقادیر آن مثبت و برخی از مقادیر آن منفی باشد