ناموزونلغتنامه دهخداناموزون . [ م َ / مُو ] (ص مرکب ) ناسنجیده . مخالف . ناساز. (آنندراج ). ناهنجار. ناهموار. زمخت : عیسی دورانم و این کور شد دجال من قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور؟ خاقانی .و خاطرش
ناموزون [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] ناموزون [کلام]، زمخت، زشت غلط، معیوب، ناقص مستهجن، شنیع، پست، مبتذل سکتهدار سست [کلام] بیادب، خام، بیتزویر
ناموزون [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] ناموزون [کلام]، زمخت، زشت غلط، معیوب، ناقص مستهجن، شنیع، پست، مبتذل سکتهدار سست [کلام] بیادب، خام، بیتزویر
ناموزون [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] ناموزون [کلام]، زمخت، زشت غلط، معیوب، ناقص مستهجن، شنیع، پست، مبتذل سکتهدار سست [کلام] بیادب، خام، بیتزویر