نانیوشلغتنامه دهخدانانیوش . [ نیو ] (نف مرکب ) نانیوشنده . ناشنو. ناپذیر. به صورت مزید مؤخردر کلماتی ، چون : سخن نانیوش و نصیحت نانیوش آید. || (ن مف مرکب ) نانیوشیده . نشنوده . نپذیرفته .
نانویسلغتنامه دهخدانانویس . [ ن ِ ] (ن مف مرکب ) نوشته نشده . از قلم افتاده : چند قلم نانویس داریم . || ثبت ناشده . روی کاغذ نیامده : حساب نانویس . قلم های نانویس حسابی . || (نف مرکب ) نانویسنده .که نمی نویسد: قلم نانویس ؛ که در نوشتن روان نیست .
ژوستی نیانوسلغتنامه دهخداژوستی نیانوس . (اِخ ) یا ژوستی نین . نام امپراطور روم شرقی متولد در 484 م . وی پس از استعفای ژوستی نوس از 527 تا 565 م . حکمرانی کرد و چندین بار در زمان سلطنت قباد و انوشیروا
یوستی نیانوسلغتنامه دهخدایوستی نیانوس . (اِخ ) ژوستی نیانوس . ژوستی نین اول . نام یکی از امپراتوران قدیم رم . رجوع به ژوستی نیانوس شود.
نونویسلغتنامه دهخدانونویس .[ ن َ / نُو ن ِ ] (ن مف مرکب ) قسمتی از کتاب خطی با خطی تازه تر از خط کاتب تمام کتاب . (یادداشت مؤلف ).
نانیوشانلغتنامه دهخدانانیوشان . [ نیو ] (نف مرکب ، ق مرکب ) ناشنیده . بی اطلاع . (انجمن آرا) (برهان قاطع). || در برهان قاطع و چند فرهنگ دیگر به معنی «ناگهان و بی خبر» و در انجمن آرا به معنی «ناگاه و غافل و بی خبر» آمده است و ظاهراً تصحیف نابیوسان است . رجوع به برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ ص <span cl
نانیوشندهلغتنامه دهخدانانیوشنده . [ نیوش َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناشنونده . || که نمی نیوشد. که نصیحت شنو نیست . ناپذیرنده : چه می گویم ای نانیوشنده مردترا گوش بر قصه ٔ خواب و خورد.نظامی .
نانیوشیدنیلغتنامه دهخدانانیوشیدنی . [ نیو دَ ] (ص لیاقت ) ناشنیدنی . که از در نیوشیدن نیست . || نشنودنی . ناپذیرفتنی . غیرقابل قبول . مقابل نیوشیدنی . رجوع به نیوشیدنی شود.
نانیوشیدهلغتنامه دهخدانانیوشیده . [ نیو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناشنیده . ناشنوده . || نپذیرفته .- نانیوشیده داشتن ؛ ناشنیده گرفتن : ز پوشیدگان راز پوشیده داروز ایشان سخن نانیوشیده دار.<p class="autho
نانیوشانلغتنامه دهخدانانیوشان . [ نیو ] (نف مرکب ، ق مرکب ) ناشنیده . بی اطلاع . (انجمن آرا) (برهان قاطع). || در برهان قاطع و چند فرهنگ دیگر به معنی «ناگهان و بی خبر» و در انجمن آرا به معنی «ناگاه و غافل و بی خبر» آمده است و ظاهراً تصحیف نابیوسان است . رجوع به برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ ص <span cl
نانیوشندهلغتنامه دهخدانانیوشنده . [ نیوش َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناشنونده . || که نمی نیوشد. که نصیحت شنو نیست . ناپذیرنده : چه می گویم ای نانیوشنده مردترا گوش بر قصه ٔ خواب و خورد.نظامی .
نانیوشیدنیلغتنامه دهخدانانیوشیدنی . [ نیو دَ ] (ص لیاقت ) ناشنیدنی . که از در نیوشیدن نیست . || نشنودنی . ناپذیرفتنی . غیرقابل قبول . مقابل نیوشیدنی . رجوع به نیوشیدنی شود.
نانیوشیدهلغتنامه دهخدانانیوشیده . [ نیو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناشنیده . ناشنوده . || نپذیرفته .- نانیوشیده داشتن ؛ ناشنیده گرفتن : ز پوشیدگان راز پوشیده داروز ایشان سخن نانیوشیده دار.<p class="autho
ثنانیوشلغتنامه دهخداثنانیوش . [ ث َ ] (نف مرکب ) مدح شنو. دعاشنو : ثنانیوش و عطابخش باش از پی آنک ثنانیوش و عطابخش راست طول بقا.سوزنی .