ناهضلغتنامه دهخداناهض . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از نهض و نهوض است . رجوع به نهوض شود. || چوزه ٔ مرغ بال تمام راست کرده و آماده ٔ پریدن شده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). جوجه ٔ پرنده ای که آماده و مستعد پریدن شده است . (ازاقرب الموارد). یا آنکه بالهایش را برای پریدن باز و منبسط می کند. (از
ناهضفرهنگ فارسی معین(هِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) برخیزنده ، قایم . 2 - مکان مرتفع . 3 - (اِ.) گوشت بالای بازو. ج . نواهض .
ناحطلغتنامه دهخداناحط. [ ح ِ ] (ع ص )سخت سرفنده . (منتهی الارب ). کسی که سرفه می کند. (ناظم الاطباء). کسی که سخت سرفه می کند. (المنجد). || زفیر برآورنده . (ناظم الاطباء) (از المنجد).
ناحیتلغتنامه دهخداناحیت . [ ی َ ] (ع اِ) طرف . کرانه . کنار. ساحل . زیس . || ولایت . کشور. چکله . دیار. بقعه . (ناظم الاطباء). رجوع به ناحیه شود : مشرق خرخیز ناحیت چین است . (حدود العالم ). ناحیتی از ناحیتی به چهار روی جدا گردد. یکی باختلاف آب و هوا...) (حدود العالم ).
ناعطلغتنامه دهخداناعط. [ ع ِ ] (اِخ ) لقب پدر گروهی از طایفه ٔ همدان . (ناظم الاطباء).بنوناعط؛ حیی است از بنی همدان . (معجم متن اللغة).
ناعطلغتنامه دهخداناعط. [ ع ِ ] (اِخ )روستائی است به یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام روستائی در یمن . (ناظم الاطباء). مخلافی است در یمن در آن است حصن ها و قریه ها و معاقل . (معجم متن اللغة).
ناهضةلغتنامه دهخداناهضة. [ هَِ ض َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ناهض . رجوع به ناهض شود. || ناهضةالرجل ؛ برادران پدری مرد که با وی قیام نمایند و کسانی که بجهت وی غضب کنند بر کسی و قیام نمایند به کار وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقوام شخص و برادران ابی او که با او نهضت کنند و به حمایت وی خشمگین شوند
نواهضلغتنامه دهخدانواهض . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهض . (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود. || ج ِ ناهضة. رجوع به ناهضة شود. || شتران کلان جثه و درشت اندام . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || داعیه ها. جمع ناهضة است . (فرهنگ فارسی معین ) : مد
زکریالغتنامه دهخدازکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) ابن نداف که ابوحدیدة ناهض بن عریب و ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل السندسیة، ج 2 ص 160 و 181 شود.
ناهدلغتنامه دهخداناهد. [ هَِ ] (ع ص ) زن برآمده پستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). دختر نارپستان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). کنیزک پستان از جای برخاسته . (دهار). کنیزک که پستانش از جای برخاسته بود. (مهذب الاسماء). دختری که پستانش نو برآمده باش
ناهضةلغتنامه دهخداناهضة. [ هَِ ض َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ناهض . رجوع به ناهض شود. || ناهضةالرجل ؛ برادران پدری مرد که با وی قیام نمایند و کسانی که بجهت وی غضب کنند بر کسی و قیام نمایند به کار وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقوام شخص و برادران ابی او که با او نهضت کنند و به حمایت وی خشمگین شوند
متناهضلغتنامه دهخدامتناهض . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص )آهنگ کننده با هم در حرب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به همدیگر حمله کننده و آماده و مهیای جنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهض شود.
تناهضلغتنامه دهخداتناهض . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) بسوی یکدیگر درواشدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسوی یکدیگر حمله بردن . (ناظم الاطباء). || آهنگ کردن دو خصم در حرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).