نوادهلغتنامه دهخدانواده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ) نبیره . (جهانگیری ) (انجمن آرا). نبیره و فرزندزاده عموماً. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). نوازاده . نوده . نوه . (جهانگیری ). حفید. حافد. حافده . (یادداشت مؤلف ). || پسرزاده را گویند خصوصاً. (برهان قاطع) (آنندراج
ناهدهلغتنامه دهخداناهده . [ هَِ دَ /دِ ] (اِخ ) نام مادر اسکندر مقدونیائی . (ناظم الاطباء). ناهد. ناهید. (انجمن آرا). رجوع به ناهید شود.
نواهضلغتنامه دهخدانواهض . [ ن َ هَِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناهض . (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود. || ج ِ ناهضة. رجوع به ناهضة شود. || شتران کلان جثه و درشت اندام . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || داعیه ها. جمع ناهضة است . (فرهنگ فارسی معین ) : مد
ناهضةلغتنامه دهخداناهضة. [ هَِ ض َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ناهض . رجوع به ناهض شود. || ناهضةالرجل ؛ برادران پدری مرد که با وی قیام نمایند و کسانی که بجهت وی غضب کنند بر کسی و قیام نمایند به کار وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقوام شخص و برادران ابی او که با او نهضت کنند و به حمایت وی خشمگین شوند
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و مشابهة زلاله و اصل الماء موه لقولهم فی جمع الجمع الذی هو میاه أمواه و منه موهت الشی ٔ اذا جعلت له ماء ورونقا لیس له