۱. زبر و زمخت؛ درشت.
۲. ناصاف؛ پرنشیبوفراز.
۳. بینظموترتیب.
۴. [قدیمی] گمراه و خودسر: ◻︎ زنان باردار ای مرد هشیار / اگر وقت ولادت مار زایند ـ از آن بهتر به نزدیک خردمند / که فرزندان ناهموار زایند (سعدی: ۱۵۸).
۱. کج، معوج، ناصاف
۲. بیترتیب، بینظم، درشتناک
۳. پستوبلند، پشته، گریوه
۴. خشن، درشت، ستبر، گنده، نخراشیده
۵. ناراست، ناشایسته، نامعقول ≠ هموار