ناوچهلغتنامه دهخداناوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) زورق کوچک .جهاز خرد. زورق .کرجی . قایق . کشتی کوچک جنگی . || قالبی که در آن شمش زر و سیم میریزند. (ناظم الاطباء). راط. مسبکه . و آن چیزی است در زر از آهن .
چنگاوهلغتنامه دهخداچنگاوه . [ چ َ وَ ] (اِخ ) نام قهرمانی است در گرشاسبنامه : ز گشتی بکشتی همی شد چو گردهمی کوفت گرز و همی کشت مردچنین تا بچنگاوه ٔ جنگ جوی رسید و کمین کرد از کین بر اوی .اسدی (گرشاسبنامه ص
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرکوه باشت و بابوئی شهرستان بهبهان که در 41هزارگزی شمال خاوری گچساران و 18هزارگزی راه اتومبیل رو بهبهان به شیراز واقع شده اس
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) قصبه و بندری است از بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. مختصات جغرافیایی آن عبارت است از طول 50 درجه و 31 دقیقه از گرینویچ ، عرض <span class="hl" dir="l
گناوهلغتنامه دهخداگناوه . [ گ ُ وَ / وِ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای هفتگانه ٔ شهرستان بوشهر است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال باختری به بخش دیلم ، از شمال و خاور به بخش خشت شهرستان کازرون ، از جنوب خاوری به بخش برازجان از جنوب و باختر به خلیج فار
ناوهلغتنامه دهخداناوه . [ وَ / وِ ] (اِ) (از: ناو + ه ، پسوند تصغیر، نسبت و شباهت ) ناوک . در سلطان آباد اراک : نوه (چوب کوتاه میان خالی که گلکاران بدان گل کشند)، تهرانی : ناوه ، بروجردی : نووه ، معرب : ناوق . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوب کوتاه میان خ
ناوچۀ گشتیpatrol craftواژههای مصوب فرهنگستانشناور کوچک جنگی که برای انجام گشت و همپایی مورد استفاده قرار میگیرد
ناوژهلغتنامه دهخداناوژه . [ ژَ /ژِ ] (اِ مصغر) ناوچه . کشتی کوچک . (از آنندراج ). ناوچه . جهاز کوچک . (ناظم الاطباء). رجوع به ناوچه شود.