ناپدیدلغتنامه دهخداناپدید. [ پ َ ] (ص مرکب ) ناپیدا. (آنندراج ). پیدا نشده . (ناظم الاطباء). نهفته . پنهان . خفی . غیربارز. ناپدیدار. نامشهود. غایب : پدید تنبل او ناپدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب . رودکی .که اکنون شما ر
ناضدلغتنامه دهخداناضد. [ ض ِ ] (ع ص ) آنکه متاع و کالا را روی هم می چیند. (ناظم الاطباء). (اقرب الموارد): نضد متاعه نضداً؛ بر روی هم نهاد رخت را. (منتهی الارب ).
ناپدید شدنلغتنامه دهخداناپدید شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید گشتن . پنهان گشتن . (ناظم الاطباء). ناپیدا شدن . مخفی شدن . نهان شدن : صبح شباهنگ قیامت دمیدشد علم صبح روان ناپدید. خاقانی .و اعلام ظلام در افق باختر ناپدید شد. (سندباد
ناپدید کردنلغتنامه دهخداناپدید کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوشاندن . پنهان کردن . نهفتن . اخفاء. استتار. مخفی داشتن : چو کاموس دست و گشادش بدیدبزیر سپر کردسر ناپدید. فردوسی .چو اسفندیار آن شگفتی بدیددو رخ کرد از خواهران ناپدید.<b
نادید گشتنلغتنامه دهخدانادید گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ناپدید شدن . ناپیدا شدن . از نظر ناپدید شدن . پنهان شدن : روز چون قارون همی نادید گشت اندر زمین شب چو اسکندر همی لشکر کشید اندر زمان .فرخی .
ناپدیدیلغتنامه دهخداناپدیدی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) غیبت . (مهذب الاسماء). نامشهود بودن . نامرئی بودن : ای باغ ارم به بی کلیدی فردوس فلک به ناپدیدی .نظامی .
ناپدیدارلغتنامه دهخداناپدیدار. [ پ َ ] (ص مرکب ) نامعلوم . غیرقابل تشخیص . نامعین . مبهم و غیر واضح : همان ره به گنجینه دشواربودطریق شدن ناپدیدار بود. نظامی .پایان فراق ناپدیدارو امید نمیرسد به پایان . سعدی .<
ناپدیدگیلغتنامه دهخداناپدیدگی .[ پ َ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) فقدان . غیبت . عدم ظهور. (ناظم الاطباء). پوشیدگی . عَفاء. (منتهی الارب ).
disappearedدیکشنری انگلیسی به فارسیناپدید شد، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن، غایب شدن
disappearsدیکشنری انگلیسی به فارسیناپدید می شود، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن، غایب شدن
disappearدیکشنری انگلیسی به فارسیناپدید می شوند، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن، غایب شدن
ناپدیدیلغتنامه دهخداناپدیدی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) غیبت . (مهذب الاسماء). نامشهود بودن . نامرئی بودن : ای باغ ارم به بی کلیدی فردوس فلک به ناپدیدی .نظامی .
ناپدید شدنلغتنامه دهخداناپدید شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید گشتن . پنهان گشتن . (ناظم الاطباء). ناپیدا شدن . مخفی شدن . نهان شدن : صبح شباهنگ قیامت دمیدشد علم صبح روان ناپدید. خاقانی .و اعلام ظلام در افق باختر ناپدید شد. (سندباد
ناپدید کردنلغتنامه دهخداناپدید کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوشاندن . پنهان کردن . نهفتن . اخفاء. استتار. مخفی داشتن : چو کاموس دست و گشادش بدیدبزیر سپر کردسر ناپدید. فردوسی .چو اسفندیار آن شگفتی بدیددو رخ کرد از خواهران ناپدید.<b
ناپدیدار شدنلغتنامه دهخداناپدیدار شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیب شدن . غایب شدن . گم شدن . نامرئی شدن : در آن بیابان بی پایان ناپدیدار شد. (سندبادنامه ص 144).و ز آنجا چون پری شد ناپدیداررسیدندآن پریرویان پری وار. <p class="aut
ناپدیدار کردنلغتنامه دهخداناپدیدار کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معدوم کردن . نیست کردن . افناء. از بین بردن . محو و نیست و نابودن کردن : کرازاد و پرورد دارد نیازکشد پس کند ناپدیدار باز.اسدی .