ترجمه مقاله

ناچار

nāčār

۱. شخصی که ناگزیر به انجام امری است و راه دیگری پیش رو ندارد.
۲. [مجاز] درمانده؛ بینوا؛ بیچاره.
۳. (قید) لابد؛ ناگزیر.

۱. لابد، لاعلاج، مجبور، مضطر، ملزم، ناگزیر
۲. ضروراً، ضرورتاً، کرهاً
۳. بیاختیار، بیچاره، عاجز ≠ چارهدار

ترجمه مقاله