گنادیشلغتنامه دهخداگنادیش . [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان که در 40000 گزی باختر زرند و 16000گزی خاور راه مالرو زرند به راور قرار گرفته است . سکنه ٔ آن 27 تن ا
ناگدازندهلغتنامه دهخداناگدازنده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناگداز. ناگدازا. که آتش بر وی کار نکند و نگدازدش . ناگداختنی : یکی یاقوت که از گوهرها قسمت آفتاب است و شاه گوهرهای ناگدازنده است و هنر وی آنک شعاع دارد و آتش بر وی کار نکند. (ن
irresolubleدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل حل نیست، تجیزیه ناپذیر، رها نشدنی، ول، نگشودنی، ناگداز، اب نشدنی، ازاد نشدنی، غیر محلول
indissolubleدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل تجزیه، غیر قابل حل، پایدار، ماندگار، حل نشدنی، تجزیه ناپذیر، اب نشدنی، ناگداز، بهم نخوردنی، منحل نشدنی
ناگدازندهلغتنامه دهخداناگدازنده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناگداز. ناگدازا. که آتش بر وی کار نکند و نگدازدش . ناگداختنی : یکی یاقوت که از گوهرها قسمت آفتاب است و شاه گوهرهای ناگدازنده است و هنر وی آنک شعاع دارد و آتش بر وی کار نکند. (ن